جدول جو
جدول جو

معنی فقمی - جستجوی لغت در جدول جو

فقمی(فُ قَ)
منسوب به فقیم که حیی است از کنانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ قَ)
منسوب به بقم. برنگ بقم. رنگ شده به بقم
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
حسین بن محمد بن هارون بن یحیی فرمی، مکنی به ابوعلی. از احمد بن داود مکی حدیث شنید و در ذی القعده سال 334 ه. ق. درگذشت. مردی ثقه بود. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
منسوب به فرما که بلده ای است در نواحی مصر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
گندم فروش، (ملخص اللغات) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تخلص سلطان محمد خدابنده است که پسر شاه طهماسب صفوی و پادشاهی صاحب جود و کرم بود و در فن نقاشی و موسیقی مهارت داشت. این ابیات از اوست:
چو نقش ابروی او در شراب ناب نماید
هلال عید بود کز فلک در آب نماید
فغان که نیست چنان محرمی که نامۀ شوقم
زروی لطف نهانی بدان جناب نماید
ز دردمندی فهمی به واجبی شود آگه
از این غزل دو سه بیتی گرانتخاب نماید.
این رباعی هم از اوست:
دلدار مرا به رغم اغیار امشب
داده ست به بزم خویشتن بار امشب
ای صبح چراغ عیش ما را نکشی
زنهار دم خویش نگه دار امشب.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدار ص 9 و 10)
اسمش میر شمس الدین محمد. اصلش از قریۀ خبیص کرمان و در زمان سلطان محمد صفوی صدرممالک محروسه بود. (از آتشکدۀ آذر چ سنگی ص 122)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فهم. رجوع به فهم شود، منسوب به فهم که بطنی است از قیس عیلان. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(می ی)
منسوب به فامه. رجوع به فامه شود، منسوب به احمد فامی نیشابوری. (سمعانی) ، میوه فروش. (تاریخ بیهقی). رجوع به فامه شود، شیرفروش. (منتهی الارب). ظاهراً درست به نظر نمیآید
لغت نامه دهخدا
(فُ قَ)
منسوب به بنی فقیم. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فامی
تصویر فامی
سبزی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیم
تصویر فقیم
کار پر دست انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقمه
تصویر فقمه
لاتینی تازی گشته خوک آبی گربه دریایی چانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقمی
تصویر عقمی
بلند تبار: مرد، پوشیده پیچیده چون سخن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
نموذجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
Curly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
bouclé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kręcony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
কোঁকড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
encaracolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
кудрявый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
lockig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
گھنگھریالہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
ม้วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
кучерявий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
kıvırcık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
カールした
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
卷曲的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
מתולתל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
keriting
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
घुंघराला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
gekruld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
riccio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
rizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمی
تصویر فرمی
곱슬한
دیکشنری فارسی به کره ای