جدول جو
جدول جو

معنی فقحل - جستجوی لغت در جدول جو

فقحل
(فُ حُ)
زودخشم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فحل
تصویر فحل
ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانا، خردمند
فحول شعرا: کنایه از شاعران چیره دستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره می شوند
فرهنگ فارسی عمید
(ذَءْ)
بیجاو زودخشم گرفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ طَ)
چشم بازکردن بچۀ سگ، بر شرم کسی زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سفوف ساختن چیزی را. (منتهی الارب). و لغت یمانی است. (از اقرب الموارد) ، شکوفه برآوردن گیاه و با غورۀ رنگین گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
ماهیی است زهردار دراز به اندازۀ یک انگشت و خورده نشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
لقب علقمه، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حبالۀ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب). رجوع به علقمۀ فحل شود
نام ابن عباس بن حسان که با یزید بن مهلب کارزار نمود و به ضرب متخالف یکدیگر را کشتند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَزْ زُ)
پوست بر استخوان خشک گردیدن و خشک اندام گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوست بر استخوان خشک گردیدن از کلان سالی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ طَ)
روزگاری که انسان در آن خلق نشده بود: زمن الفطحل، یعنی زمان نوح. و در مبالغۀ قدمت چیزی گویند: آن از زمان فطحل است. (از اقرب الموارد). مثل عهد دقیانوس در فارسی
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
شکوفۀ خرما. (منتهی الارب) ، از هر گیاهی گل آن. (از اقرب الموارد.) ، حلقۀ سوراخ شرم انسان یا حلقۀ فراخ شرم. (منتهی الارب). حلقۀ نشیمن فراخ. (از اقرب الموارد) ، پنجۀ دست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کمربند احرام. (از منتهی الارب). مندیل احرام در حج. ج، فقاح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ستارۀ سهیل، بدان جهت که از ستارگان دیگر برکنارباشد همچو گشن که وقت برجستن بر ماده از شتران کناره گزیند. (منتهی الارب). سهیل را گویند، چون از دیگر ستارگان کناره گیرد مانند جنس نر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
موضعی است به شام که در آن جنگها واقع شده. (منتهی الارب). مسلمانان را با رومیان در این مکان وقعه ای افتاد که هشتادهزار رومی کشته شد و این واقعه معروف و به یوم الفحل و یوم الردعه و یوم النیسان مشهور است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قحل
تصویر قحل
خشک پوستی، خشک اندامی خشک، غاز سالی خشکسالی، خشک اندام، خشک پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحل
تصویر فحل
هر حیوان نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقح
تصویر فقح
شکوفه بر آوردن، غوره بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقل
تصویر فقل
فزونی، آبادی، بر باد کردن گندم باد دادن گندم ماهی انگشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقحله
تصویر فقحله
خشم بی جا زود خشمی
فرهنگ لغت هوشیار
زروان زمان پیش از آفرینش آدمیان، لور سخت لوره سخت (لوره سیل)، فربه اشتر، بسیار دانا همه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقحه
تصویر فقحه
بنکون سوراخ کون، شکوفه، پنجه پنجه دست، کمر بند هنج (حج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقحل
تصویر تقحل
خشک اندامی پوست بر استخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحل
تصویر فحل
((فَ حْ))
گشن، جنس نر از هر حیوان، بسیار دانا، دلیر و نیرومند، جمع فحول
فرهنگ فارسی معین
برجسته، چیره دست، مبرز، نامدار، نذیر، گشن، نر
فرهنگ واژه مترادف متضاد