جدول جو
جدول جو

معنی فقأی - جستجوی لغت در جدول جو

فقأی(فَ آ)
شترمادۀ حقوه زده که کمیز نتواند کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
فروشندۀ فقاع
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
حلۀ گلرنگ. (آنندراج). رجوع به فقاحیه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی).
نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم
نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم.
مسعودسعد.
یکی دکان فقاعی ار یابم
بدل شربت سه گانه خورم.
خاقانی.
روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(دَل ل)
شکافتن سر به زخم شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ذَ کَ)
بگفتن و بر خود ثابت کردن حق خصم را. (منتهی الارب). گویند: قاءی ̍ قاءیاً، بگفت بر خود ثابت کرد حق خصم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاری
تصویر فقاری
مهره دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاحی
تصویر فقاحی
جامه گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
شراب فروش
فرهنگ فارسی معین