جدول جو
جدول جو

معنی فغمه - جستجوی لغت در جدول جو

فغمه(فَ مَ)
بوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فغمه
بوی خوش، گل سرخ، گل خوشبوی
تصویری از فغمه
تصویر فغمه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نغمه
تصویر نغمه
(دخترانه)
ترانه، آهنگ، آهنگ یا ملودی، آوازه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بغمه
تصویر بغمه
قلاده، گردن بند زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغمه
تصویر نغمه
آواز خوش، سرود، آهنگ، ترانه، نوا
فرهنگ فارسی عمید
(فَغْ غَ)
پراکندگی و دمیدگی بوی گل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
یک انگشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحم شود، فحمهاللیل، اول شب و تاریکی آن یا شب سخت سیاه یا از مغرب تا هنگام خفتن مردم. ج، فحام، فحوم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فحمهالسحر، هنگام بامداد، فحمه بن جمیر، نیم شب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ غَ مَ)
واحد نغم است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
آواز. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). نغمه. (منتهی الارب). رجوع به نغمه شود، نیکوئی صوت در قرائت. (ناظم الاطباء). حسن صوت در قرائت. نغمه. ج، نغمات، واحد نغم. (از اقرب الموارد). رجوع به نغم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ / مِ)
نغمه. آواز. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). نوا. (ناظم الاطباء). آوا. نغمه. رجوع به نغمه شود:
شده نغمۀ چنگ بر سوک مرگ
که خواهد فروریختن تار و برگ.
فردوسی.
این سماع خوش و این نالۀ زیر و بم را
نغمه از گوش دل و گوش هویدا نشود.
منوچهری.
وین نیز عجب تر که خورد بادۀ بی چنگ
بی نغمۀ چنگش به می ناب شتاب است.
منوچهری.
به گوشم قوت مسموع و سامع
به ساز و نغمۀ بربط شنیدن.
ناصرخسرو.
بدل نغمۀ عنقاست کنون
نغمۀ جغد بر ایوان اسد.
خاقانی.
در ساز ناز بود ترا نغمه های خوش
این دم قیامت است که خوشتر فزوده ای.
خاقانی.
یافته در نغمۀ داود ساز
قصۀ محمود و حدیث ایاز.
نظامی.
- از نغمه افتادن ساز، خارج از آهنگ شدن. (از بهار عجم) :
بی همنفس صدا نشود از کسی بلند
افتد ز نغمه ساز چو یکتار می شود.
شفیع اثر (از بهار عجم).
- خوش نغمه، خوشاوا. خوش آواز:
آوازچنگ و مطرب خوش نغمه گو مباش
ما را حدیث دلبر خوشخوی خوشتر است.
سعدی.
- نغمه پیما:
که تارنی اش کآن به بالا بود
از آنها بت نغمه پیما بود.
ملاطغرا (در وصف ارغنون، ازآنندراج).
- نغمه سار:
گل قدر از آن یافت ابر بهار
که عالم شد از رعد او نغمه سار.
ملاطغرا (در تعریف نی انبان، از آنندراج).
- نغمه فرد:
کسی غیر آن دلبر نغمه فرد
زبان در دهان مغنی نکرد.
عرفی (در وصف نی انبان، از آنندراج).
- نغمه های نیمرنگ، نغمه های ناتمام. (غیاث اللغات) (آنندراج).
، آواز خوش. (آنندراج) (از بهار عجم) (ناظم الاطباء) :
گر ندانی ز زاغور بلبل
بنگرش گاه نغمه وغلغل.
منوچهری.
نظم او را تو مپندارچو نظم دگران
کی بود نغمۀ داود چو آواز درای.
شرف شفروه.
درین بهار ز جوش نشاط دل دانش
شراب نغمه چو بلبل ز ساغر گل نوش.
دانش (از آنندراج).
بیا که هر سر مو را نوا طراز کنیم
نقابهای عروسان نغمه باز کنیم.
طالب (از آنندراج).
دل طالب اگر خون ترنم در گلو دارد
کدامین عندلیب این نغمه های تازه میریزد.
طالب (از آنندراج).
من و دل در شکن زلف تو چون ناله کنیم
نغمه در حنجرۀ قمری و بلبل شکنیم.
باقر کاشی (از آنندراج).
، سرود. (زمخشری). ترانه. سرود. لحن. (ناظم الاطباء) ، راه. (یادداشت مؤلف). آهنگ. آهنگ موسیقی. (ناظم الاطباء) ، دستان. چهچه، گفتار خوب، جرس کلمه، نیکوئی آواز. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح موسیقی، آوازی بود واقع در زمانی محسوس القدر که در تمام آن زمان قسطی از حدت و ثقل داشته باشد. (یادداشت مؤلف از خلاصه الافکارفی معرفه الادوار شهاب صیرفی)
لغت نامه دهخدا
(نُ مَ)
جرعه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (ناظم الاطباء). آشام. (ناظم الاطباء). لغتی است در نغبه. (از متن اللغه). ج، نغم
لغت نامه دهخدا
(مُ غِمْ مَ)
ارض مغمه، زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
دوائی است که زنان بدان شرم خود را تنگ کنند. (منتهی الارب). رجوع به فرم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ / مِ)
به معنی بنفشه باشد و آن گلی است مشهور. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خوشه، آنچه به دو انگشت برداشته شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، فوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
زن معتدل خلقت. آگنده ساق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
اول وقت طلوع ثریا. (منتهی الارب). و آن در زمستان است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ رَ)
دهانۀوادی. ج، فغر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پرگوشت گردیدن روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
نوعی گیاه. (دزی ج 2 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
شهری است در ولایت شام. آنجا میوه بسیار خیزد، و میوه فروش را فامی خوانند که نسبت به این شهر است. (از تاریخ بیهقی ص 127)
لغت نامه دهخدا
(دُ غَ مَ / مِ)
ابوینی. تنی. مقابل اگئی که ابی تنها یا امی تنهاست. برادر تنی. خواهر تنی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
دیزه. (منتهی الارب). رنگ اسب دیزه. (ناظم الاطباء). دغم که رنگی است. (از اقرب الموارد). رجوع به دغم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مِ / مَ)
علامتی که صنعتگر بر روی صنعت خود گذارد، علامت افتخار و احترام، قبۀ روی سپر و مدال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
مؤنث فدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فحمه
تصویر فحمه
تکه زگال، شب سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
بوی یاب سگ شکاری سگ تازی، بویه کش بوینده بوی خوش، بوسه دادن، شکفتن دهان پیرا دهان زنخ زنخ و ریش شیفتگی، آزوری آزمندی، ماندگاری، بایا دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغه
تصویر فغه
بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغره
تصویر فغره
دمیدن پروین، شکفته دهانه دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجمه
تصویر فجمه
سوراخ کردن، فراخدره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقمه
تصویر فقمه
لاتینی تازی گشته خوک آبی گربه دریایی چانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه
تصویر نغمه
آواز حسن صوت در قرائت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه
تصویر نغمه
((نَ مِ))
آواز خوش، سرود
فرهنگ فارسی معین
آوا، آواز، آهنگ، پرده، ترانه، ترنم، سرود، نشید، نوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
داغ کردن گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی