روزگاری که انسان در آن خلق نشده بود: زمن الفطحل، یعنی زمان نوح. و در مبالغۀ قدمت چیزی گویند: آن از زمان فطحل است. (از اقرب الموارد). مثل عهد دقیانوس در فارسی
روزگاری که انسان در آن خلق نشده بود: زمن الفطحل، یعنی زمان نوح. و در مبالغۀ قدمت چیزی گویند: آن از زمان فطحل است. (از اقرب الموارد). مثل عهد دقیانوس در فارسی
لقب علقمه، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حبالۀ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب). رجوع به علقمۀ فحل شود نام ابن عباس بن حسان که با یزید بن مهلب کارزار نمود و به ضرب متخالف یکدیگر را کشتند. (منتهی الارب)
لقب علقمه، بدان جهت که چون امری ءالقیس مادر جندب را بسبب غالب آمدنش بر وی در شعر طلاق داده علقمه وی را در حبالۀ نکاح خود درآورد. (منتهی الارب). رجوع به علقمۀ فحل شود نام ابن عباس بن حسان که با یزید بن مهلب کارزار نمود و به ضرب متخالف یکدیگر را کشتند. (منتهی الارب)
ستارۀ سهیل، بدان جهت که از ستارگان دیگر برکنارباشد همچو گشن که وقت برجستن بر ماده از شتران کناره گزیند. (منتهی الارب). سهیل را گویند، چون از دیگر ستارگان کناره گیرد مانند جنس نر. (اقرب الموارد)
ستارۀ سهیل، بدان جهت که از ستارگان دیگر برکنارباشد همچو گشن که وقت برجستن بر ماده از شتران کناره گزیند. (منتهی الارب). سهیل را گویند، چون از دیگر ستارگان کناره گیرد مانند جنس نر. (اقرب الموارد)
آنچه برنگ طحله باشد، و طحله رنگی است میان خاکی و سفید که کمی بسیاهی زند چون رنگ خاکستر. گویند: گرگ اطحل و شاه (گوسپند) طحلاء. ج، طحل. و گویند: خاکستر اطحل و شراب اطحل آنگاه که صافی نباشد، و فرس اخضر اطحل بدان اسب گویند که بر سبزی آن اندکی زردی باشد. و اصل اطحل آنست که برنگ سپرز (طحال) باشد. (از اقرب الموارد). سپرزرنگی، و آن رنگی است میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی. (منتهی الارب). برنگ خاکستر. (بحر الجواهر). خاکسترگون. (مهذب الاسماء). ذئب اطحل، گرگ نه تیره و نه سپید. فرس اطحل، اسب که سبزی او اندک مایل بزردی باشد. شراب اطحل، شراب نه تیره و نه روشن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطحل و طحله، رنگی است بین خاکی و سپیدی، و رماد اطحل و شراب اطحل، آنگاه گویند که صافی نباشد. (از معجم البلدان).
آنچه برنگ طُحْله باشد، و طُحْله رنگی است میان خاکی و سفید که کمی بسیاهی زند چون رنگ خاکستر. گویند: گرگ اطحل و شاه (گوسپند) طَحْلاء. ج، طُحْل. و گویند: خاکستر اطحل و شراب اطحل آنگاه که صافی نباشد، و فرس اخضر اطحل بدان اسب گویند که بر سبزی آن اندکی زردی باشد. و اصل اطحل آنست که برنگ سپرز (طحال) باشد. (از اقرب الموارد). سپرزرنگی، و آن رنگی است میان تیرگی و سیاهی با اندک سپیدی. (منتهی الارب). برنگ خاکستر. (بحر الجواهر). خاکسترگون. (مهذب الاسماء). ذئب اطحل، گرگ نه تیره و نه سپید. فرس اطحل، اسب که سبزی او اندک مایل بزردی باشد. شراب اطحل، شراب نه تیره و نه روشن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اطحل و طحله، رنگی است بین خاکی و سپیدی، و رماد اطحل و شراب اطحل، آنگاه گویند که صافی نباشد. (از معجم البلدان).
کوهی است به مکه که بدان ثور بن عبد مناه بن ادّبن طابخه را نسبت کنند و گویند ثور اطحل. بعیث گوید: و جئنا باسلاب الملوک و احرزت اسنّتنا مجد الاسنه و الاکل و جئنا بعمرو بعدما حل ّ سربها محل الذلیل خلف اطحل او عکل. و به ثور اطحل، سفیان بن سعید ثوری را نسبت دهند که بسال 161 هجری قمری در بصره درگذشت. (از معجم البلدان)
کوهی است به مکه که بدان ثور بن عبد مناه بن ادّبن طابخه را نسبت کنند و گویند ثور اطحل. بعیث گوید: و جئنا باسلاب الملوک و احرزت اسنّتنا مجد الاسنه و الاکل و جئنا بعمرو بعدما حل ّ سربها محل الذلیل خلف اطحل او عکل. و به ثور اطحل، سفیان بن سعید ثوری را نسبت دهند که بسال 161 هجری قمری در بصره درگذشت. (از معجم البلدان)
موضعی است به شام که در آن جنگها واقع شده. (منتهی الارب). مسلمانان را با رومیان در این مکان وقعه ای افتاد که هشتادهزار رومی کشته شد و این واقعه معروف و به یوم الفحل و یوم الردعه و یوم النیسان مشهور است. (معجم البلدان)
موضعی است به شام که در آن جنگها واقع شده. (منتهی الارب). مسلمانان را با رومیان در این مکان وقعه ای افتاد که هشتادهزار رومی کشته شد و این واقعه معروف و به یوم الفحل و یوم الردعه و یوم النیسان مشهور است. (معجم البلدان)