دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر فرار کردن: فرار
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر فرار کردن: فرار
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، تِرَن چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف در موسیقی گوشه ای در بیات تُرک
روزه گشادن و روزه گشایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزه شکستن و روزه گشادن. و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). روزه گشادن. (المصادر). روزه بگشادن. (تاج المصادر بیهقی). باز کردن و گشودن روزه را. ناهار شکستن روزه دار. (یادداشت مؤلف). افطار (فقه) بجای آوردن وی که روزه را می شکند. (بلغت مضطر) : اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز به آب گرم پستی نگذرد از نای من. خاقانی. که سلطان از این روزه آیا چه خواست که افطار او عید طفلان ماست. سعدی. - وقت افطار، زمان روزه گشادن. آنوقت که در شرع بتوان روزه گشودن. و آن غروب است. میان اهل سنت و شیعه خلاف است در اینکه غروب، استتار قرص خورشید است یا زوال حمرۀ مشرقیه از بالای سر. مشهور میان اهل سنت قول اول و مشهور میان شیعه قول اخیر است. - امثال: یکسال روزه بگیر آخرش با فضله افطار بکن.
روزه گشادن و روزه گشایانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روزه شکستن و روزه گشادن. و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج) (غیاث اللغات). روزه گشادن. (المصادر). روزه بگشادن. (تاج المصادر بیهقی). باز کردن و گشودن روزه را. ناهار شکستن روزه دار. (یادداشت مؤلف). افطار (فقه) بجای آوردن وی که روزه را می شکند. (بلغت مضطر) : اشک چشمم در دهان افتد گه افطار از آنک جز به آب گرم پستی نگذرد از نای من. خاقانی. که سلطان از این روزه آیا چه خواست که افطار او عید طفلان ماست. سعدی. - وقت افطار، زمان روزه گشادن. آنوقت که در شرع بتوان روزه گشودن. و آن غروب است. میان اهل سنت و شیعه خلاف است در اینکه غروب، استتار قرص خورشید است یا زوال حمرۀ مشرقیه از بالای سر. مشهور میان اهل سنت قول اول و مشهور میان شیعه قول اخیر است. - امثال: یکسال روزه بگیر آخرش با فضله افطار بکن.
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
زیرک باهوش، چالاک چابک، کسی که در دکان نانوایی نان بتنور زند، مردی جست و چابک که با لباس مخصوص پیشاپیش شاهان و امیران رود و یا نامه ای را به سرعت به مقصد رساند پیاده چالاک. باهوش زیرک آب زیر کاه، فرومایه، دشنه کش چاغو کش شترنگباز، منگیا گر منگورز (قمار باز)، جمع شاطر، نوندان نانگیران
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
افزار جدول کشان و آن آلتی است پولادی یا چوبی یا استخوانی راست و مستقیم (معمولا به طول 20 تا 50 سانتیمتر و به عرض 3 تا 5 ساتنیمتر) که بدان خط مستقیم کشند مسطر. توضیح: همین کلمه است که به صورت ستاره (مشدد و مخفف) تحریف شده
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)
سوفار بن چوبه تیر که در چله کمان گذاشته می شود، چنبر چرخ (لاستیک)، موی زهار، انگور کیسه کرده، چنبر پرویزن (پرویزن هر ابزار سوراخدار که با آن چیزی بیخته شود)، چارچوب، فرآویز (قاب)