جدول جو
جدول جو

معنی فضلی - جستجوی لغت در جدول جو

فضلی
(فَ)
منسوب به ابوبکر محمد بن فضل امام بخارا. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فضلی
(فَ)
مولانا، عبدالرحیم خوافی، معروف به پیر تسلیم. از مشایخ قرن هشتم هرات و مورد احترام ملک معزالدین حسین است، چون بر کفر ترکان غز بادغیس فتوی نوشت غزان هرات را محاصره کردند و ’پیغام فرستادند که غرض ما... قتل کسی است که ما را کافر اعتقاد کرده اکنون اگر مردم هرات می خواهند که مال و جان ایشان در عرصۀ هلاک نیفتد باید که آن شخص را بیرون فرستند... هرویان فتوی نوشتند که ضرر خاص برای نفع عام جایز است و در محلی که خدمت مولوی وعظ می گفت آن نوشته را بدستش دادند مولانا علی الفور از منبرفرود آمده غسل کرده... از شهر بیرون رفت... دشمنان او را کشتند و در خیابان دفن کردند و ترک محاصره هرات کرده روی به مساکن خود نهادند. (از رجال حبیب السیرص 57). و نیز رجوع به حبیب السیر جزو 2 ج 3 ص 78 شود
لغت نامه دهخدا
فضلی
(فُ ضَ)
منسوب به فضیل که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فضلی
فزونی فرجادی
تصویری از فضلی
تصویر فضلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضیل
تصویر فضیل
(پسرانه)
دارای فضل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضله
تصویر فضله
سرگین جانوران، زیادی، اضافی، باقی مانده از هر چیز، بازمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضیل
تصویر فضیل
شخص بافضل، دارای برتری و فزونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
مداخلۀ بی جا در کار دیگران، برای مثال در کارخانه ای که ره علم و عقل نیست / وهم ضعیف رای فضولی چرا کند (حافظ - ۳۷۸)
فضول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
کنونی، در دستور زبان علوم ادبی دارای فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضلا
تصویر فضلا
فاضل ها، دارای برتری و فضیلت ها به ویژه در علم، افزون ها، نیکوها، پسندیده ها، برترها، جمع واژۀ فاضل
فضیل ها، اشخاص بافضل، دارای برتری و فزونی، جمع واژۀ فضیل
فرهنگ فارسی عمید
(فَ لی یَ)
مؤنث فضلی. ج، فضلیات. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فضلیات شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لی یَ)
یکی از پانزده فرقۀ خوارج. پیروان فضل بن عبداﷲ. (بیان الادیان)
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
خاقانی را گفتندی و نام اوبدیل بود. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری). تخلص خاقانی که در ابتدا میکرد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فضله
تصویر فضله
بقیه و زائد، مانده چیزی، بازمانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلای
تصویر فضلای
منسوب به فضل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فاضل، فزونی یابنده، آنکه در دانش و ادب بر دیگران فزونی یابد دانشمند دانا، هنری هنرور، جمع فضلا، زاید فزونی: آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را باز گشودند، نیکو پسندیده، با اهمیت ارجمند، جمع فاضل، فرجادان، با اهمیت ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
ابلوک نخود هر آش در فارسی بر سری ابلوکی، یاوه گویی ژاژ خایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضیل
تصویر فضیل
فاضل بنگرید به فاضل و ویسپیر (ولی کامل) زبانزد سوفیانه
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه ای که در فارسی به کار برند شگونی، اختری پیشگوی کندا قالی به آرش گوشت مغاکچه سرین پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلیه
تصویر فضلیه
دانش ادبی
فرهنگ لغت هوشیار
امدی هنگامی منسوب به فصل مربوط به فصل، تاریخی است از سال شمسی که به فصل تعلق دارد اما ماخذ آن تاریخ هجری قمری است. تفصیل این اجمال بدین منوال است که در عهد جلال الدین اکبر پادشاه هند در دفاتر تحصیل خراج هندوستان طرز جدید سیاق میرزایان ایرانی قرار یافت به جهت جمعیت اسلام. تاریخ سنبت بکر ماجیت که در دفاتر هند از قدیم معمول بود مندرج ساختند لیکن چون مدار تحصیل خراج بر فصول شمسی است لهذا تفاوت بسیار پیدا شد، در آن تاریخ که سال هجری قمری 971 بود و اتفاقا در آن ایام مبدا سال هجری که غره محرم باشد با ابتدای فصل پاییز و قرب زمان درجه اعتدال شب و روز که نزد هندوان یازدهم سنبله است - مطابق افتاد. از آن وقت سنین هجری را بدان قدر که گذشته بود فصلی نام نهاده آغاز سال از تحویل آفتاب به سنبله که تقریبا ابتدای ماه کورا و شروع هنگام درودن زراعت فصل پاییز باشد مقرر ساختند. چون سال تاریخ هجری که قمری بود در دفاتر تحصیل خراج به سبب تعلق فصل سال شمسی منتقل گردید و در دیگر مقدمات سال تاریخ هجری به دوازده ماه قمری به دستور سابق باقی ماند پس به مقابله تعداد ایام هر دو تاریخ در مدت دو سال و هشت ماه و شانزده روز چهار گهری زیادت یک ماه در شهور قمری پیدا گشت زیرا که سال شمسی 365 روز و ربع روز است و درینجا مراد از روز مجموع روز و شب است که شصت گهر باشد، پس سال قمری کوتاهتر است از سال شمسی به 10 روز و 53 گهری و 9 پل. بعد از انقضای مدت صد سال فصلی شمسی زیادت سه سال و چند روز بر سال هجری قمری پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
((فُ))
مداخله بی جهت در کار دیگران، یاوه گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضلا
تصویر فضلا
((فُ ضَ))
جمع فاضل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضله
تصویر فضله
((فَ ضْ لِ))
باقی مانده و بقیه چیزی، در فارسی به معنی مدفوع، سرگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
((فِ عْ))
منسوب به فعل، کنونی، مربوط به حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلی
تصویر فیلی
((فِ لَ))
منسوب به فیل، آنچه که به فیل مربوط است، رنگ خاکستری با ته رنگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
کنونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
Meddlesomeness, Officiousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فصلی
تصویر فصلی
Quarterly, Seasonable, Seasonal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فصلی
تصویر فصلی
trimestralmente, sazonal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
intromissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
вмешательство , навязчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فصلی
تصویر فصلی
ежеквартально , сезонный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
Einmischung, Aufdringlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی