جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فضلا

فضلا

فضلا
فاضل ها، دارای برتری و فضیلت ها به ویژه در علم، افزون ها، نیکوها، پسندیده ها، برترها، جمعِ واژۀ فاضل
فضیل ها، اشخاص بافضل، دارای برتری و فزونی، جمعِ واژۀ فضیل
فضلا
فرهنگ فارسی عمید

فضلا

فضلا
جمع فاضل، فزونی یابنده، آنکه در دانش و ادب بر دیگران فزونی یابد دانشمند دانا، هنری هنرور، جمع فضلا، زاید فزونی: آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را باز گشودند، نیکو پسندیده، با اهمیت ارجمند، جمع فاضل، فرجادان، با اهمیت ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار

فضلا

فضلا
جَمعِ واژۀ فاضل. (غیاث) (فرهنگ فارسی معین). فضلاء:
دلتان خوش کرده ست دروغی که بگویند
این بیهده گویان که شما از فضلائید.
ناصرخسرو.
فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). یکی از فضلا تعلیم ملکزاد همی کردی. (گلستان). من او را از فضلای عصر و یگانه دهر میدانم. (گلستان).
- فضلاپرور، آنکه فضلا را حمایت و تعهد کند. فاضل پرور. (فرهنگ فارسی معین) :
ای فضلاپروری کز شرف نام تو
مدعیان را زند قافیۀ من قفا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

فعلا

فعلا
در حال حاضر، اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عِجالَتاً، فِی الحال، حالیا، اینَک، هَمیدون، ایدَر، اَلآن، بِالفِعل، کُنون، هَمینَک، ایدون، اَلحال، اِیمِه، نون، حالا
از طریق کار و عمل، عملاً
فعلا
فرهنگ فارسی عمید

فضلات

فضلات
فضله ها، سرگینهای جانوران، زیادی ها، اضافی ها، باقی مانده چیزها، بازمانده ها، جمعِ واژۀ فضله
فضلات
فرهنگ فارسی عمید

فضله

فضله
سرگین جانوران، زیادی، اضافی، باقی مانده از هر چیز، بازمانده
فضله
فرهنگ فارسی عمید

فعلا

فعلا
مجازاً بمعنی اکنون، فی الحال، حالا، اکنون از روی فعل فعلا، حالا اکنون
فرهنگ لغت هوشیار