جدول جو
جدول جو

معنی فصاحت - جستجوی لغت در جدول جو

فصاحت
فصیح بودن، زبان آور بودن، روان بودن سخن، تیززبانی، زبان آوری، روانی کلام، در ادبیات در فن بدیع خالی بودن کلام از ضعف تالیف، تنافر و تعقید لفظی و معنوی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
فرهنگ فارسی عمید
فصاحت
گشاده زبان شدن، گشاده سخن، فصیح شدن، شعر شیوا
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
فرهنگ لغت هوشیار
فصاحت
((فَ حَ))
فصیح بودن، زبان آور بودن، روانی کلام، زبان آوری
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
فرهنگ فارسی معین
فصاحت
فصاحةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
فصاحت
Eloquence
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فصاحت
éloquence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فصاحت
eloquência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فصاحت
วาทศิลป์
دیکشنری فارسی به تایلندی
فصاحت
توانایی بیان، سخنوری، فصاحت
دیکشنری اردو به فارسی
فصاحت
فصاحت
دیکشنری فارسی به اردو
فصاحت
ভাষাশক্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
فصاحت
雄弁
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فصاحت
ufasaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فصاحت
etkileyicilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فصاحت
красноречие
دیکشنری فارسی به روسی
فصاحت
雄辩
دیکشنری فارسی به چینی
فصاحت
웅변
دیکشنری فارسی به کره ای
فصاحت
kefasihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فصاحت
वाक्पटुता
دیکشنری فارسی به هندی
فصاحت
welsprekendheid
دیکشنری فارسی به هلندی
فصاحت
eloquenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فصاحت
elocuencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فصاحت
красномовство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فصاحت
elokwencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
فصاحت
Eloquenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
فصاحت
רהיטות
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فساحت
تصویر فساحت
فراخ شدن، فراخ گشتن مکان، فراخی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضاحت
تصویر فضاحت
رسوایی، بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاحت
تصویر فلاحت
کشاورزی، برزگری
فرهنگ فارسی عمید
فصاحت در فارسی گواکی هو زوانیکی گویایی خوبزبانی زبان آوری روانی سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاحت
تصویر فضاحت
رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاحت
تصویر فلاحت
کشاورزی برزگری. کشاورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساحت
تصویر فساحت
فراخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاحت
تصویر فضاحت
((فَ حَ))
رسوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلاحت
تصویر فلاحت
((فَ حَ))
کشاورزی، برزگری
فرهنگ فارسی معین