جدول جو
جدول جو

معنی فصا - جستجوی لغت در جدول جو

فصا(فِ)
عجم الزبیب. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). دانۀ مویز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
فصیح بودن، زبان آور بودن، روان بودن سخن، تیززبانی، زبان آوری، روانی کلام، در ادبیات در فن بدیع خالی بودن کلام از ضعف تالیف، تنافر و تعقید لفظی و معنوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصاص
تصویر فصاص
فص ها، نگینهای انگشتری، مفاصل استخوان، جمع واژۀ فص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصال
تصویر فصال
از شیر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
رگ زن، آنکه پیشه اش رگ زدن است، آنکه دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
یکی از فصی ̍ که به معنی دانۀ مویز است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَصْ صا)
مداح مردمان به امید صله و لفظ دخیل است به این معنی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
صف های مرغان کن نگه در صفه های بزم شه
چون عندلیبان صبحگه فصال گلزار آمده.
خاقانی.
، سیف فصال، شمشیر برنده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فص ّ یا فص ّ یا فص ّ. (اقرب الموارد). رجوع به فص شود
لغت نامه دهخدا
(فَصْ صا)
آنکه رگ کسان را فصد کند. رگزن. (فرهنگ فارسی معین). مبالغت در فصد. وزن فعال از این ریشه در لغت عربی رایج نیست:
فصاد بود صبح که قیفال شب گشاد
خورشید طشت خون و مه عید نشترش.
خاقانی.
ده انگشت چنگی چوفصاد بددل
که رگ جوید از ترس و لرزان نماید.
خاقانی.
کوزۀ فصاد گشت سینۀ او بهر آنک
موضع هر مبضع است بر سر شریان او.
خاقانی.
زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش.
نظامی.
ترسم ای فصاد اگر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ عَ)
رگ زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فصد. رجوع به فصد شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فصیح و فصیحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فصیح و فصیحه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
گشاده زبان شدن، گشاده سخن، فصیح شدن، شعر شیوا
فرهنگ لغت هوشیار
فصاحت در فارسی گواکی هو زوانیکی گویایی خوبزبانی زبان آوری روانی سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاده
تصویر فصاده
رگزنی خونگیری، مزد رگزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاعدا
تصویر فصاعدا
پس بالاتر از آن: بمن مرا بسیار چیزها معلوم شود فصاعدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصافص
تصویر فصافص
جمع فصفصه، از ریشه پارسی اسپست ها چست استوار مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصائح
تصویر فصائح
جمع فصیحه، زبان آوران زنان زنان سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
خونگیری رگزنی براغ خونگیر رگزن آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاص
تصویر فصاص
نگین فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصال
تصویر فصال
کودک را از شیر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصال
تصویر فصال
((فِ))
از شیر باز گرفتن کودک، از شیر بازگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
((فَ حَ))
فصیح بودن، زبان آور بودن، روانی کلام، زبان آوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
((فَ صّ))
رگ زن، کسی که کارش رگ زدن و خون گرفتن است
فرهنگ فارسی معین
حجام، رگزن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
Eloquence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
éloquence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
elocuencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
welsprekendheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
eloquenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
красноречие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
красномовство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
elokwencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
Eloquenz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
eloquência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فصاحت
تصویر فصاحت
वाक्पटुता
دیکشنری فارسی به هندی