جدول جو
جدول جو

معنی فشیرک - جستجوی لغت در جدول جو

فشیرک
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرک
تصویر شیرک
شیر کوچک
کنایه از جسور و پردل
شیره، عصاره، شیرۀ تریاک
شراب
شیرک شدن: کنایه از جسور و گستاخ شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
دهی است از بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، دارای 930 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مصغر شیر، یعنی شیر کوچک. (ناظم الاطباء). اسید. شیربچه. (یادداشت مؤلف) ، جری و دلیر و پر دل و جرأت. (ناظم الاطباء). دلیر و جری (با لفظ ساختن و شدن و کردن مستعمل است). (از آنندراج).
- شیرک ساختن، دلیر ساختن کسی را. (آنندراج). و رجوع به مادۀ شیرک کردن شود
مصغر شیره که نوعی از شراب است. (ناظم الاطباء). شراب، شیره. عصاره، شیرۀ تریاک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 371 تن. آب آن از قنات. صنایع دستی زنان آنجاقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیرک
تصویر شیرک
((رَ))
شیره، عصاره، شیره تریاک، شراب
فرهنگ فارسی معین
دلاور و جسور، گستاخ پررو، دل باخته، عضو نرینه ی ماهی نر، وعده ی توخالی و دروغ به جهت فریفتن کسی شیره مالیدن، درخت
فرهنگ گویش مازندرانی