جدول جو
جدول جو

معنی فشارآور - جستجوی لغت در جدول جو

فشارآور
مرهقةً
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به عربی
فشارآور
Overbearing
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فشارآور
autoritaire
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فشارآور
横暴な
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فشارآور
autoritair
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به هلندی
فشارآور
властный
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به روسی
فشارآور
überheblich
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به آلمانی
فشارآور
apodyktyczny
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به لهستانی
فشارآور
владний
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فشارآور
autoritario
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فشارآور
autoritario
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فشارآور
अत्यधिक प्रभुत्वशाली
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به هندی
فشارآور
baskın
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فشارآور
otoriter
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فشارآور
권위적인
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به کره ای
فشارآور
סמכותי מדי
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به عبری
فشارآور
过度专横的
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به چینی
فشارآور
زور زبردستی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به اردو
فشارآور
অত্যাধিক ক্ষমতাবান
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به بنگالی
فشارآور
อำนาจนิยม
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به تایلندی
فشارآور
autoritário
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فشارآور
mtego
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارآور
تصویر بارآور
هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، در بانکداری سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارآور
تصویر کارآور
کاردان، کارفرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشارخون
تصویر فشارخون
فشاری که خون به جدارۀ سرخرگ ها وارد می کند، بیماری ناشی از زیاد بودن این فشار بر جدارۀ رگ ها
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
یکی از شعب رود خانه کرخه است. (جغرافیای غرب ایران ص 41)
لغت نامه دهخدا
(سِلَ دَ / دِ)
برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحبله، درختان بارآور:
بره هست چندان که آید بکار
درختان بارآور سایه دار.
فردوسی.
سپهبدنژادی و گندآوری
رزی دید در راه بارآوری.
فردوسی.
دوصد میل ره بیشه باشد فزون
درختان بارآور گونه گون.
اسدی (گرشاسب نامه).
ز ناگه بر مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبز دید.
اسدی (گرشاسب نامه).
هوای خوش و بیشه های فراخ
درختان بارآور سبزشاخ.
نظامی.
و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. (فلاحت نامه).
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مروح. (منتهی الارب). نشاطافزا. نشاطانگیز. که سرور و شادی بخشد. که موجب انبساط و سرور است
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دَ)
سبب فساد. موجب فساد. تباه کننده
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون بر جدار شریانها وارد می شود. حالت اولی را فشار ماکزیما و حالت دومی را فشار می نیما گویند: فشار خون شریانی. (از فرهنگ فارسی معین).
- فشار خون سنج، اسبابی که بوسیلۀ آن فشار ماکزیما و می نیمای خون را در شریانها اندازه می گیرند. اسباب اندازه گیری فشار خون. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کارآور
تصویر کارآور
کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارآور
تصویر بارآور
مثمر، میوه آور، با ثمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارآور
تصویر بارآور
حامل
فرهنگ واژه فارسی سره
سرورانگیز، شادی بخش، شورانگیز، طرب انگیز، فرحناک، مسرت آمیز، مسرت بخش، نشاطافزا، نشاطانگیز
متضاد: ملال آور
فرهنگ واژه مترادف متضاد