فاقت. فقر و نیازمندی. از این کلمه فعل از باب افتعال آید نه از ثلاثی مجرد. (از اقرب الموارد). درویشی. (منتهی الارب) : ناقۀ همت به راه فاقه ران تا گرددت توشه خوشۀ چرخ و منزلگاه راه کهکشان. خاقانی. شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است. خاقانی. داد بخششها و خلعت های خاص آن عرب را کرد از فاقه خلاص. مولوی. طاقت بار فاقه ندارم. (گلستان). مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید. (گلستان). طایفه ای از درویشان از جور فاقه به جان آمده بودند و از درویشی به فغان. (گلستان)
فاقت. فقر و نیازمندی. از این کلمه فعل از باب افتعال آید نه از ثلاثی مجرد. (از اقرب الموارد). درویشی. (منتهی الارب) : ناقۀ همت به راه فاقه ران تا گرددت توشه خوشۀ چرخ و منزلگاه راه کهکشان. خاقانی. شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است. خاقانی. داد بخششها و خلعت های خاص آن عرب را کرد از فاقه خلاص. مولوی. طاقت بار فاقه ندارم. (گلستان). مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید. (گلستان). طایفه ای از درویشان از جور فاقه به جان آمده بودند و از درویشی به فغان. (گلستان)
اسم مکان از فسق. بیت اللطف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل فسق و فساد. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات). مفسقه: قوت و غذای باب تو و عم و خال تو ز آخال و از تکسک خرابات و مفسقه. سوزنی (از یادداشت ایضاً). این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کآنجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست. مولوی
اسم مکان از فسق. بیت اللطف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل فسق و فساد. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات). مفسقه: قوت و غذای باب تو و عم و خال تو ز آخال و از تکسک خرابات و مفسقه. سوزنی (از یادداشت ایضاً). این خواجه را چاره مجو بندش منه پندش مگو کآنجا که افتاده ست او نی مفسقه نی معبده ست. مولوی
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق