جدول جو
جدول جو

معنی فسقلی - جستجوی لغت در جدول جو

فسقلی
(فِ قِ)
در تداول عوام، سخت خرد. بسیارکوچک. (یادداشت بخط مؤلف). کوچک و ناچیز. ریز و خرد. (فرهنگ فارسی معین). فسغلی. رجوع به فسغلی شود
لغت نامه دهخدا
فسقلی
پارسی است فسغلی کوچولو ریزه، آغوزه از پرندگان کوچک و ناچیز ریز و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
فسقلی
((فِ سْ قِ))
کوچک، ریز اندام
تصویری از فسقلی
تصویر فسقلی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فِ غِ)
در تداول عوام، سخت خرد. (یادداشت بخط مؤلف). بسیار کوچک. فسقلی. رجوع به فسقلی شود
لغت نامه دهخدا
(فِ قِ)
فنغلی. فسقلی. کوچک و ناچیز. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
به یونانی فروع است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنقلی
تصویر فنقلی
پارسی است ک فینگلی کوچولو نوزاد گاو کوچک و ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنقلی
تصویر فنقلی
((فِ نْ قِ))
کوچک، ریز اندام
فرهنگ فارسی معین
فنی در شنا، زیرآبی
فرهنگ گویش مازندرانی