- فسخه
- سست خرد، سست اندام
معنی فسخه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روگرفت، نگارش، رونوشت
گچه انگشتری بی نگین چون انگشتری پیوند زناشویی
فرو نشستن چون فرو نشستن یا بریدن تب، فراخاندن فراخ کردن
جوجه ماده مونث فرخ و نیزه پهن
تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین، جمع فاسق، جهمرزان ناراستکاران گمراهان
فسحت در فارسی گشادگی دلبازی، گنجایش
کتاب منقول، آنچه از آن باز نویسند، رونویسی از کتابی، رونوشت
((نُ خِ))
فرهنگ فارسی معین
نوشته ای که از روی نوشته دیگر تهیه کنند، کاغذ حاوی دستورات پزشک، رونوشت، واحدی برای شمارش کتاب و رساله، جمع نسخ
فاسق ها، مردی که با زن شوهردار رابطه های جنسی دارد، کسانی که مرتکب فسق شود، فاجرها، گناهکارها، جمع واژۀ فاسق
صورتی از دارو که پزشک برای بیمار می نویسد تا از داروخانه بگیرد، نوشته ای که از روی نوشتۀ دیگر تهیه شود، نوشته
دام کوچک، زن چرک
زایل گردانیدن دست کسی را از جائی، تباه گردیدن، برهم زدن معامله و پیمان، باطل کردن پیمان
بر هم زدن معامله، باطل کردن پیمان یا بیع، باطل کردن، نقض کردن
مونث منفسخ