جدول جو
جدول جو

معنی فریق - جستجوی لغت در جدول جو

فریق
گروه، دسته
تصویری از فریق
تصویر فریق
فرهنگ فارسی عمید
فریق
(فَ)
گوسفندان گم شده. (منتهی الارب). الفرق للقطع المذکور. (اقرب الموارد) ، مردم بیشتر از فرقه. ج، افرقا، افرقه، فرق، فروق. چه بسا ’فرق’ به معنی جماعت به کار رود چه کم و چه بسیار باشد. (از اقرب الموارد). گروه. (ترجمان علامۀ جرجانی) :
خر کمیز خر ببوید بر طریق
مشک چون عرضه کنم بر این فریق.
مولوی.
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را؟
سعدی.
، جاورس. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فریق
گروهی از مردم
تصویری از فریق
تصویر فریق
فرهنگ لغت هوشیار
فریق
((فَ))
گروه، گروه مردم
تصویری از فریق
تصویر فریق
فرهنگ فارسی معین
فریق
جماعت، حزب، دسته، فرقه، گروه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفریق
تصویر تفریق
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفریق
تصویر خفریق
پلید، ناپاک، آلوده، نجس، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
فرهنگ فارسی عمید
(فَ قَ)
به یونانی گیاهی است که آن را به فارسی شلمیز و شنبلیله و به عربی حلبه خوانند. (برهان). حلبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). به عربی خرمایی است ک با حلبه طبخ نمایند برای نفساء و یا حلبه ای است که با حبوب طبخ نمایند. (فهرست مخزن الادویه). نوعی طعام زچه که از دانۀ شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند. (فرهنگ فارسی معین) ، پاره ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گلۀ خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفریق
تصویر خفریق
زشت و بد هیکل، ندامت
فرهنگ لغت هوشیار
دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریقه
تصویر فریقه
((فَ قَ یا ق))
عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گله خود، نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند، شنبلیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
((تَ))
جدا کردن، کم کردن عدد کوچکتر از بزرگتر، جدایی، کاهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنش، کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
Subtraction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
soustraction
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
pengurangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
বিয়োগ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
kutoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
çıkarma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
뺄셈
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
減算
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
חִסּוּר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
घटाव
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
віднімання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
การลบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
aftrekking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
resta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
sottrazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
subtração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
减法
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
odejmowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
Subtraktion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
вычитание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
نفی
دیکشنری فارسی به اردو