جدول جو
جدول جو

معنی فریسموس - جستجوی لغت در جدول جو

فریسموس
افریسموس، مرضی که در برخی از مردان پیدا می شود و آلت تناسل شان همیشه راست و در حال نعوظ است
تصویری از فریسموس
تصویر فریسموس
فرهنگ فارسی عمید
فریسموس
(فَ)
بلغت یونانی علتی است مردان را و آن شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مردی برپا میباشد. (برهان). نعوظدایم. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریسیموس شود
لغت نامه دهخدا
فریسموس
نعوظ دایم
تصویری از فریسموس
تصویر فریسموس
فرهنگ لغت هوشیار
فریسموس
((فَ))
نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده می شود، فریسیموس، افریسموس
تصویری از فریسموس
تصویر فریسموس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فری توس
تصویر فری توس
(پسرانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
مرضی که در برخی از مردان پیدا می شود و آلت تناسل شان همیشه راست و در حال نعوظ است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریسمس
تصویر کریسمس
عید میلاد مسیح مطابق با ۲۵ دسامبر، نوئل
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
یسترن. خاورشناس دانمارکی. او بدستیاری هیبرگ ترجمه الحجاج لاصول العلوم الریاضیه را چاپ کرد و در درس جداول فلکی با محمد بن موسی خوارزمی همکاری کرد. رسموس به سال 1847م. دیده بر جهان گشود و به سال 1921 درگذشت. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پادشاه آرگس از کسان هرکولس که درصدد برانداختن آن پهلوان بود و سرانجام بدست فرزند وی بهلاکت رسید. (لغت نامۀ تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
یکی از دانشمندان صناعت کیمیا (ساختن زر) و او راست در این موضوع کتابی موسوم به المفاتیح فی الصنعه و آن حاوی چندین کتاب و رساله است و آن را سبعین رساله نیز نامند، (الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
یکی از ارباب صنعت کیمیا (زرسازی)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
سنگی است که اسکندر در ظلمات یافته بود و آن اکسیراست چون به سیماب طرح کنند نقره شود. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از دهات آمل بوده است از بخش دابو. (از مازندران و استرآباد رابینو ص 152 از ترجمه فارسی). رجوع به فریمان شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی، دند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فْری / فِ)
دو پسر آقامس از پادشاهان بئوسیا (فوستل دوکولانژ). پدرش میخواست او را در راه رب النوع قربانی کند ولی زئوس قوچ بالداری را فرستاد او را نجات داد. (از فرهنگ اساطیر یونان و رم اثر پیر گریمال ترجمه بهمنش به اختصار)
لغت نامه دهخدا
بیونانی مرضی است که مردان رابهم میرسد و آن شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مردی استاده می باشد و به اسقاط همزه هم هست. (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
ریسموس الیونانی. بقول جاحظ در البیان و التبیین (چ السندوبی ج 1 ص 295و ج 2 ص 178) وی از مجانین شعرای یونان بوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بیونانی مرضی است که مردان را بهم میرسد و آن از شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مرد ایستاده، و به اسقاط همزه هم هست. (برهان) (آنندراج). مأخوذ از یونانی، فریسمیوس یعنی بیماری است که در آن آلت مرد پیوسته در حالت نعوظ و راست ایستاده است. (ناظم الاطباء). رجوع به فریسموس شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح یا پریاپیسم و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده میشود. افریسموس. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فریسموس شود
لغت نامه دهخدا
فریسموس یونانی تازی گشته سیخ فزی دردناک از بیماری ها (فز آلت مردی) فریسیموس نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده می شود افریسموس: ریگ در موزه رهی بمنه کیک در پاچه صبا بمکن آنکه را رنج او فریسیموس با حریم خود آشنا بمکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرساوس
تصویر فرساوس
یونانی تازی گشته خود پوش از چهره های سپهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریسموس
تصویر تریسموس
کزاز فکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افریسموس
تصویر افریسموس
یونانی تازی شده ایستانگری (نرگی نعوظ) از بیماری ها فریسموس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریسیموس
تصویر فریسیموس
((فَ))
نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده می شود، فریسموس، افریسموس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پریموس
تصویر پریموس
((پِ))
نوعی چراغ نفتی که با تلمبه هوا را در مخزن نفت آن وارد می کنند
فرهنگ فارسی معین
((کِ مَ))
جشنی که در شب بیست و پنجم دسامبر به یمن میلاد مسیح برپا می کنند، نوئل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افریسموس
تصویر افریسموس
((فَ))
نعوظ شدید و دردناک که در مرضای مبتلا به سوزاک و التهاب مثانه و نیز بر اثر مسمومیت از ذراریح و همچنین برخی ضایعات اعصاب نخاعی دیده می شود، فریسموس، فریسیموس
فرهنگ فارسی معین