جدول جو
جدول جو

معنی فریادناک - جستجوی لغت در جدول جو

فریادناک
(فَرْ)
غوغایی و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریبناک
تصویر فریبناک
فریبنده، فریب دهنده، برای مثال آدمی کاو فریبناک بود / هم ز دیوان این مغاک بود (نظامی۴ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ مَ / مِ)
نامه ای که در آن یاری و کمک خواهند: فریادنامه ها به اطراف نوشت و استعانت و استغاثت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ کُ)
در حال فریاد کردن و فریاد کشیدن:
رفت از پی آهوان شتابان
فریادکنان در آن بیابان.
نظامی.
فریادکنان بسرای احوص درآمد. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ زَ)
در حال فریاد زدن. فریاد کنان. رجوع به فریاد زدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرحناک. (ناظم الاطباء). رجوع به فرحناک شود
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
فریبنده. فریب کار. فریب آمیز:
آدمی کو فریبناک بود
هم ز دیوان این مغاک بود.
نظامی.
مکروه طلعتی است جهان فریبناک
هر بامداد کرده بخوبی تجملی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فُرْ رَ نَ)
از قرای مرو است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
فریبنده فریب دهنده. یا زبان فریبناک. زبان چرب و نرم و فریبنده: آمد آن خواهر زبانی باز با زبانی فریبناک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریادنامه
تصویر فریادنامه
((~. مِ))
شکایت نامه
فرهنگ فارسی معین