فرودآوردن. منزل دادن: زدیبا سراپرده ای برکشید سپه را به منزل فرودآورید. فردوسی. بدین گونه تا شهر همدان رسید بجایی که لشکر فرودآورید. فردوسی. بکاخیش نرسی فرودآورید گرانمایه جایی چنانچون سزید. فردوسی. رجوع به فرودآوردن شود
فرودآوردن. منزل دادن: زدیبا سراپرده ای برکشید سپه را به منزل فرودآورید. فردوسی. بدین گونه تا شهر همدان رسید بجایی که لشکر فرودآورید. فردوسی. بکاخیش نرسی فرودآورید گرانمایه جایی چنانچون سزید. فردوسی. رجوع به فرودآوردن شود
خراب شدن. واریز کردن چاه و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف) : تهور، فرودریدن بنا. انقیاض، فرودریدن دیوار. (منتهی الارب) ، شکاف برداشتن. (یادداشت بخط مؤلف) : چون دسته شد خمیده و گنبد فرودرید کم شد مزه، بزه نتوان کرد زین فزون. سوزنی. ، شکافتن. پاره کردن: زن خود را به قتل آورد، پس شکم خود را فرودرید. (ترجمه تاریخ یمینی)
خراب شدن. واریز کردن چاه و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف) : تهور، فرودریدن بنا. انقیاض، فرودریدن دیوار. (منتهی الارب) ، شکاف برداشتن. (یادداشت بخط مؤلف) : چون دسته شد خمیده و گنبد فرودرید کم شد مزه، بزه نتوان کرد زین فزون. سوزنی. ، شکافتن. پاره کردن: زن خود را به قتل آورد، پس شکم خود را فرودرید. (ترجمه تاریخ یمینی)