جدول جو
جدول جو

معنی فرودنگریدن - جستجوی لغت در جدول جو

فرودنگریدن
(دَ غَ تَ)
به پایین نگاه کردن: آنجا برفت و فرودنگرید. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَعْ کَ دَ)
فرودآوردن. منزل دادن:
زدیبا سراپرده ای برکشید
سپه را به منزل فرودآورید.
فردوسی.
بدین گونه تا شهر همدان رسید
بجایی که لشکر فرودآورید.
فردوسی.
بکاخیش نرسی فرودآورید
گرانمایه جایی چنانچون سزید.
فردوسی.
رجوع به فرودآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ)
لنگیدن:
بمسجد خواند ار مؤذن چو کرکس زآن فرولنگی
دوی چون گرگ پویان گر به گرگان خواندت سلطان.
ناصرخسرو.
رجوع به لنگیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
خراب شدن. واریز کردن چاه و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف) : تهور، فرودریدن بنا. انقیاض، فرودریدن دیوار. (منتهی الارب) ، شکاف برداشتن. (یادداشت بخط مؤلف) :
چون دسته شد خمیده و گنبد فرودرید
کم شد مزه، بزه نتوان کرد زین فزون.
سوزنی.
، شکافتن. پاره کردن: زن خود را به قتل آورد، پس شکم خود را فرودرید. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرو نگریدن
تصویر فرو نگریدن
بپایین نگاه کردن، همت دون داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو نگریدن
تصویر فرو نگریدن
((~. نِ گَ دَ))
به پایین نگاه کردن، تنگ چشم بودن، فرو نگریستن
فرهنگ فارسی معین