جدول جو
جدول جو

معنی فروختنی - جستجوی لغت در جدول جو

فروختنی
(فَ تَ / فُ تَ)
قابل افروختن. قابل اشتعال. آنچه روشن کردن و سوزاندن را شاید چون شمع و جز آن. رجوع به فروختن، افروختن و افروختنی شود
لغت نامه دهخدا
فروختنی
(فُ تَ)
هرچه قابل فروش باشد. فروشی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروزان، افروزیدن، فروزیدن، افروزاندن، افروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول،
کنایه از نشان دادن حالتی به خصوص کبر و خودپسندی، برای مثال من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت / برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی (سعدی۲ - ۶۰۹)
کنایه از از دست دادن صفات اخلاقی به شیوه ای ناروا در برابر چیزی بی ارزش مثلاً آبروی خود را فروخت،
کنایه از خیانت کردن مثلاً یاران هم بند خود را فروخت،
کنایه از معاوضه کردن، برای مثال دو گیتی به رستم نخواهم فروخت / کسی چشم دین را به سوزن ندوخت (فردوسی - ۵/۳۳۸)
چیزی را در معرض فروش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ تَ)
آنچه قابل افراختن باشد، چون درفش و جز آن. رجوع به فراختن و افراختن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
سوختنی. قابل افروختن. روشن شدنی:
ای سوختۀ سوختۀ سوختنی
ای آتش دوزخ از تو افروختنی.
(منسوب بخیام)
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ)
که ازدر فروش نیست. که نشایدش فروخت. که نتوانش فروخت. مقابل فروختنی، که ازدر افروختن نیست. ناافروختنی. مقابل افروختنی. رجوع به افروختنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرو تنی
تصویر فرو تنی
تواضع افتادگی خشوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروختگی
تصویر فروختگی
افروختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروختگی
تصویر فروختگی
((فُ تِ))
روشنایی، اشتعال، افروزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
روشن کردن، روشن شدن، تند شدن آتش، خشمگین شدن، افروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
((فُ تَ))
دادن کالا به کسی در مقابل دریافت پول، وانمود کردن، به رخ کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
تواضع، خشیت، اکناع، خضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
Condescendence, Condescension, Humbleness, Humility, Unpretentiousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
Sell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
condescendance, humilité, simplicité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vendre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
minachting, nederigheid, bescheidenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vender
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
verkopen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
condiscendenza, umiltà, semplicità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vendere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
condescendencia, humildad, sencillez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
condescendência, humildade, simplicidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
презирство , смиренність , скромність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
продавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
pogarda, pokora, skromność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
sprzedawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
Herablassung, Demut, Bescheidenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
verkaufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فروتنی
تصویر فروتنی
снисхождение , смирение , непритязательность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
продавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
बेचना
دیکشنری فارسی به هندی