جدول جو
جدول جو

معنی فرمنکی - جستجوی لغت در جدول جو

فرمنکی
(فَ مَ)
حمید بن فروه بن فرمنک وراق، مکنی به ابومحمد. از مردم بخارا و وراق ابوحذیفه اسحاق بن بشر بود. از ابن مبارک و ابن عینهروایت دارد و فرزندش ابوعبدالله محمد و جز او را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 208)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمناک
تصویر فرمناک
اندوهناک، غمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
مربوط به فرهنگ، کسی که در آموزش وپرورش کار می کند، معلم، مربی، شخص بافرهنگ و باادب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برمنشی
تصویر برمنشی
خودپسندی، خودستایی، تکبر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ مَ)
نام جد ابومحمد حمید بن فروۀ وراق بخارایی. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ مُ وَ)
مزرعه ای است جزو ده فرمهین که مرکز بخش فرمهین شهرستان اراک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2: فرمهین)
لغت نامه دهخدا
(فِ مِ)
به لهجۀ آمل و نور و کجور، نام جنس مادۀ درختی است که در سواحل بحر خزر میروید و رشدآن در زمین های شنی بیشتر است. درخت خرما که در تهران فراوان است پیوندی است از همان درخت با یک درخت ژاپونی. (از جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص 192)
لغت نامه دهخدا
(فِ مَ)
منسوب به فلمنک. هلندی. از مردم هلند یا ساخته و پرداختۀ هلند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برمنشی
تصویر برمنشی
تکبر، عجب، کبر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به فلمنک از مردم هلند هلندی، ساخته و پرداخته هلند جنس هلندی
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتگی نسیان مقابل یاد ذکر یا بباد فراموشی دادن 0 کاملا از یاد بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برمنشی
تصویر برمنشی
خودپسندی، تکبر، والامنشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
((فَ هَ))
با فرهنگ، اهل علم، معلم، کسی که با علم و فرهنگ سر و کار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
ادبی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
Cultural, Culturally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
Formulaic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
culturel, culturellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
культурний , культурно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
culturale, culturalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
cultural, culturalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
формульний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
kulturowy, kulturowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
cultural, culturalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
sformalizowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
kulturell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرهنگی
تصویر فرهنگی
культурный , культурно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
формульный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمولی
تصویر فرمولی
formulato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی