جدول جو
جدول جو

معنی فرمانی - جستجوی لغت در جدول جو

فرمانی
(فَ)
به فرمان. مطیع. فرمان بردار:
گر بدو بنگری امروز یکی لحظت
طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
فرمانی
فرمانبر، مطیع
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرهنگ فارسی معین
فرمانی
آمرا
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ / فِ)
منسوب به فرسانه که از قرای افریقاست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ)
منسوب به فرخان که نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
محمد بن موسی الزّرمانی، مکنی به ابوبکر که از محمدالمسیح الکیشی روایت دارد و محمد بن محمد ابن حمویه الکرجی الصغدی از او روایت کرده است. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل و زرمان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زرمان که از قرای سمرقند می باشد... (از انساب سمعانی). رجوع به زرمان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام قسمت بزرگی از اروپای قدیم و کشور آلمان کنونی. رجوع به آلمان شود. رومیان مملکتی را که در شرق رن تا ویستول و در شمال دانوب تا دریای بالتیک واقع بود ژرمانی مینامیدند. امروز از منطقۀ مذکور دولتهای هلند، آلمان، دانمارک، چکسلواکی، لهستان و رومانی تشکیل یافته است. ژرمن ها به گلواها شباهت داشتند. تاسیت میگوید: ’چشمهای آبی و خشمناک و موهای قرمز و قد بلند دارند’. طوایف مذکور تا دیر زمانی چادرنشین بودند و در قرن چهارم اغلب آنها در یک جا بسر برده و به زراعت زمین میپرداختند. اراضی مال تمام قبیله بود و هر سال آن را بین خانواده های مختلف تقسیم میکردند. در مملکت ژرمانی شهر وجود نداشت، فقط قصباتی یافت میشد که از کلبه های گرد یا مربع تشکیل گشته بود و هر یک باغ کوچکی داشت که دیوارهای کوتاه بر آن احاطه میکرد.
ملل عمده ژرمن: هرگاه کسی از مصب رود رن شروع میکرد و در ساحل آن پیش میرفت اول به فرانک ها برمیخورد که به دو دسته تقسیم میشدند: یکی فرقۀ سالین که قسمتی از خاک بلژیک را متصرف بود، و دیگری طایفۀ ری پوئر که در دنبالۀ رودخانه تا شهر مایانس منزل داشت. در کنار رود خانه سن که شعبه ای است از رن، بورگندها و واندال ها سکنی گرفته و در جنوب آن در مقابل آلزاس آلامانها رحل اقامت افکنده بودند. در طول رود دانوب قبیلۀ مارکمان که اخیراً سوئو معروف به ود سکنی داشت. بعض قبایل واندالها در مجارستان فعلی بودند و بالاخره در کنار دانوب سفلی و ساحل شمال دریای سیاه ویزیگت ها و استرگت ها مقیم بودند. در داخلۀ ژرمانی مهمترین طوایف لمباردها بودند و انگل ها و ساکسن ها سواحل بحر شمال را از دانمارک تا رن در تصرف داشتند. (ترجمه تاریخ رم آلبر ماله ص 334)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به ارمان
لغت نامه دهخدا
یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردانی
تصویر فردانی
((فَ))
یگانه، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرمانی
تصویر آرمانی
ایده آل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
علاجٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
Curative, Remedial, Therapeutic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curatif, réparateur, thérapeutique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
治疗的 , 补救的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
uponyaji, matibabu, wa tiba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
целебный , исправительный , терапевтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
heilend, therapeutisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
лікувальний , лікувальний , терапевтичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
علاجی , طبی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
চিকিৎসাসংক্রান্ত , প্রতিকারক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
치료의 , 치료적인 , 치료의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
tedavi edici, terapötik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, corretivo, terapêutico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
治療の , 改善の , 治療的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
מרפא , ריפוי , תרפויטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
औषधीय , उपचारात्मक , चिकित्सीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
penyembuhan, remedial, terapeutik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
การรักษา , การรักษา , การรักษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
leczniczy, terapeutyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, remedial, terapéutico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
curativo, correttivo, terapeutico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درمانی
تصویر درمانی
geneeskundig, genezend, therapeutisch
دیکشنری فارسی به هلندی