جدول جو
جدول جو

معنی فرمانده - جستجوی لغت در جدول جو

فرمانده
افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
فرهنگ فارسی عمید
فرمانده
(فَ دِهْ)
حاکم و آمر. (آنندراج). کسی که حکم و فرمان میدهد و امر می کند. (ناظم الاطباء) :
چاکران تو همه فرماندهان عالمند
ای همه فرماندهان پیش تو در فرمان بری.
سوزنی.
ای حاکم کشور کفایت
فرمانده فتوی ولایت.
نظامی.
زنی فرمانده است از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان.
نظامی.
گر زر و گر خاک ما را بردنی است
امر فرمانده به جای آوردنی است.
مولوی.
ندانم که گفت این حکایت به من
که بوده ست فرماندهی در یمن.
سعدی (بوستان).
، کسی که حکم را اجرا می کند، سردار و امیر و پادشاه. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح نظامیان، افسری را گویند که یک یا چند واحد نظامی در تحت فرمان وی باشد: فرمانده گروهان. فرمانده گردان. فرمانده هنگ. فرمانده تیپ. فرمانده لشکر. فرمانده سپاه
لغت نامه دهخدا
فرمانده
کسی که حکم و فرمان میدهد و امر میکند
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانده
((~. دِ))
فرمان دهنده، کسی که فرمان بدهد. در ارتش مافوقی که به زیردستان فرمان دهد
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
فرهنگ فارسی معین
فرمانده
آمر، امیر، سالار، سپهسالار، سردار، سرکرده، سرلشکر
متضاد: فرمانبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرمانده
القائد
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به عربی
فرمانده
Commanding, Commandant, Commander
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرمانده
commandant, autoritaire
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فرمانده
kamanda, amri
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فرمانده
کمانڈر , حکم دینے والا
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به اردو
فرمانده
কমান্ডার , আদেশদাতা
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به بنگالی
فرمانده
ผู้บังคับบัญชา , สั่งการ
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به تایلندی
فرمانده
指挥官 , 命令的
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به چینی
فرمانده
komutan, komuta eden
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فرمانده
指揮官 , 指導的な
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فرمانده
מפקד , פיקודי
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به عبری
فرمانده
지휘관 , 명령적인
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به کره ای
فرمانده
komandan, memerintah
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فرمانده
कमांडर , आदेश देने वाला
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به هندی
فرمانده
commandant, bevelhebbend
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به هلندی
فرمانده
comandante
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فرمانده
comandante, autoritario
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فرمانده
командир , командуючий
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فرمانده
dowódca, rozkazujący
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به لهستانی
فرمانده
Kommandant, kommandierend
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به آلمانی
فرمانده
командир , командующий
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به روسی
فرمانده
comandante, autoritário
تصویری از فرمانده
تصویر فرمانده
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
شغل و عمل فرمانده، حکومت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
عمل و شغل فرمانده حکومت امارت امیری، ریاست واحدی از سربازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
Captainship, Commandership
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
Kapitänschaft, Kommando
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
капитанство , командование
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
capitânia, comando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
kapitaństwo, dowodzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
капітанство , командування
دیکشنری فارسی به اوکراینی