- فرمانده
- افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرمانده کل قوا: در علوم نظامی و سیاسی آنکه تمام نیروهای ارتش به فرمان او باشند
معنی فرمانده - جستجوی لغت در جدول جو
- فرمانده
- کسی که حکم و فرمان میدهد و امر میکند
- فرمانده ((~. دِ))
- فرمان دهنده، کسی که فرمان بدهد. در ارتش مافوقی که به زیردستان فرمان دهد
- فرمانده
- Commanding, Commandant, Commander
- فرمانده
- comandante, autoritário
- فرمانده
- командир , командующий
- فرمانده
- Kommandant, kommandierend
- فرمانده
- dowódca, rozkazujący
- فرمانده
- командир , командуючий
- فرمانده
- comandante, autoritario
- فرمانده
- commandant, autoritaire
- فرمانده
- comandante
- فرمانده
- commandant, bevelhebbend
- فرمانده
- कमांडर , आदेश देने वाला
- فرمانده
- komandan, memerintah
- فرمانده
- قائدٌ , آمرٌ
- فرمانده
- 지휘관 , 명령적인
- فرمانده
- מפקד , פיקודי
- فرمانده
- 指挥官 , 命令的
- فرمانده
- 指揮官 , 指導的な
- فرمانده
- komutan, komuta eden
- فرمانده
- kamanda, amri
- فرمانده
- ผู้บังคับบัญชา , สั่งการ
- فرمانده
- কমান্ডার , আদেশদাতা
- فرمانده
- کمانڈر , حکم دینے والا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل فرمانده، حکومت
عمل و شغل فرمانده حکومت امارت امیری، ریاست واحدی از سربازان
Captainship, Commandership
capitânia, comando
капитанство , командование
Kapitänschaft, Kommando
kapitaństwo, dowodzenie
капітанство , командування
capitanía, mando
capitainerie, commandement