جدول جو
جدول جو

معنی فرمانبری - جستجوی لغت در جدول جو

فرمانبری
تبعیت
تصویری از فرمانبری
تصویر فرمانبری
فرهنگ واژه فارسی سره
فرمانبری
اطاعت فرمانبرداری
تصویری از فرمانبری
تصویر فرمانبری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمان بری
تصویر فرمان بری
فرمان برداری، اطاعت، فرمان بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمانبر
تصویر فرمانبر
فرمانبردار، مطیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
شغل و عمل فرمانده، حکومت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان بر
تصویر فرمان بر
فرمان بردار، آنکه فرمان کسی را می پذیرد یا اجرا می کند
فرمان پذیر، فرمان شنو، فرمان نیوش، سر به راه، سر بر خط، سر سپرده، نرم گردن، طاعت پیشه، طاعت ور، مطیع، طایع، مطاوع، مطواع، عبید، منقاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمانداری
تصویر فرمانداری
شغل و عمل فرماندار، محل کار فرماندار و کارمندان زیردست او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
عمل و شغل فرمانده حکومت امارت امیری، ریاست واحدی از سربازان
فرهنگ لغت هوشیار
شغل فرماندار، اداره ای که فرماندار با ماموران زیر دست خود در آن امور شهرستان رااداره کند. یا فرمانداری نظامی. حکومت نظامی که در مواقع ضرورت در شهر (یا شهرستان) بر قرار شود، محل فرماندار نظامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانبردن
تصویر فرمانبردن
مطیع شدن، اطاعت فرمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان بر
تصویر فرمان بر
((~. بَ))
فرمانبردار، مطیع، خادم، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرماندهی
تصویر فرماندهی
Captainship, Commandership
دیکشنری فارسی به انگلیسی
капитанство , командование
دیکشنری فارسی به روسی
капітанство , командування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
capitainerie, commandement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
कप्तानी , कमांडरशिप
دیکشنری فارسی به هندی
رئاسةٌ , قيادةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
선장직 , 지휘관 직책
دیکشنری فارسی به کره ای
תפקיד קפטן , פיקוד
دیکشنری فارسی به عبری
船长职务 , 指挥职务
دیکشنری فارسی به چینی
船長職 , 指揮官職
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ตำแหน่งกัปตัน , การบังคับบัญชา
دیکشنری فارسی به تایلندی
অধিনায়কত্ব , কমান্ডারশিপ
دیکشنری فارسی به بنگالی
کمانڈری , کمانڈرشپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین