- فرغول
- درنگ، تاخیر در کار،
برای مثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام ، اهمال، غفلت،(رودکی۱ - ۳۲) برای مثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
معنی فرغول - جستجوی لغت در جدول جو
- فرغول
- تاخیر درنگ، غفلت: بهر کار بیدار و بشکول باش بدل دشمن خواب و فرغول باش (اسدی)
- فرغول ((فَ))
- تأخیر، درنگ، اهمال، غفلت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سانیز، ساختاره، ریختار
گندم نیم کوفته
زبان براه لسان الحمل
زبان بره لسان الجمل بارهنگ
بلغور، آش بلغور، حلوایی است آنرا (افراشته) خوانند خبیص
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، فروشه، فروشک، افشهبرای مثال آسیای صبوریم که مرا / هم به برغول و هم به سرمه کنند (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۶)
قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانند co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، جرغون، خرغول
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، چرغول، جرغون، خرغول
قاعده، سرمشق
پشت خار (قشو در ترکی)
پیچ و تاب باشد، موی پیچیده
((چَ))
فرهنگ فارسی معین
بارهنگ، گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، بارتنگ، خرگوشک
((فُ))
فرهنگ فارسی معین
نمونه، سرمشق، دستور (واژه فرهنگستان)، رمز، نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی، نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری
دارای پیچ و تاب، مجعّد، برای مثال جوان چون بدید آن نگاریده روی / به سان دو زنجیر مرغول موی (رودکی - ۵۴۴) ، کنایه از زلف پیچیده و مجعد، در موسیقی آواز، نغمه
Formula
fórmula
формула
Formel
formuła
формула
fórmula
formule
formula
formule
सूत्र
صيغةٌ