- فرغاء
- نیزه پهن
معنی فرغاء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرطوب، تر، خیس، بن مضارع فرغاردن
گوشت سست بن
آوند فراخ
خیسانده نیک تر شده: دل تو سخت و مرا نرم دل آری چه عجب ک نرم باشد چو همه ساله بخون فرغار است. (رضی الدین)، سرشته گردیده آغشته
گورخر. پوستین دوز پوستین فروش، پوست پیرا واتگر