جدول جو
جدول جو

معنی فرعونیه - جستجوی لغت در جدول جو

فرعونیه(کَ دَ)
فرعونیت. فرعونی. رجوع به فرعونی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرعون
تصویر فرعون
زورگو، ستمگر، متکبر، دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
منسوب به خرعون که قریه ای است از قرای سمرقند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ عَ)
لقب ولید بن مصعب است و او اول فراعنۀ مصر است. (برهان). این شخص نامش منس بوده و اولین پادشاه مصر بعد از وحدت مصر شمالی و جنوبی است. نامی که مؤلف برهان ذکر کرده حاصل اشتباه تاریخ نویسان دورۀ اسلامی است. رجوع به تاریخ ملل شرق تألیف آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه عبدالحسین هژیر ص 32 و نیز رجوع به فراعنه و فرعون موسی در همین لغت نامه شود
نام پدر خضر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ عی یَ)
تأنیث فرعی. مقابل اصلیه. (یادداشت به خط مؤلف) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ نی یَ)
کاک. نان خشک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نیْ یَ)
منسوب به باعون از قرای عجلون در شرق اردن است. عائشه دختر یوسف بن احمد بن ناصر بن حلیفهالباعونیه، اصلاً از دمشق بود. صاحب دیوان الاسلام گوید: عائشه دختریوسف بن احمد، زنی دانشمند و ادیب و خردمند و صوفی ومادر عبدالوهاب دمشقی شافعی بود و مؤلفاتی دارد. او در دمشق تولد یافت و ادب و لغت در آنجا آموخت و بسال 919 هجری قمری بمصر مهاجرت کرد و چندی بعد بازگشت وسپس در سال 922 هجری قمری حلب را دید. از آثار او ’بدیعیه’ و ’الفتح الحقی من منح التلقی’ را میتوان نامبرد، کتاب اخیر در باب صوفیه است. هم چنین ’الملامح الشریفه فی الاّثار اللطیفه’ در اشارات متصوفه و ’در الغائص فی بحر الخصائص’ منظومه و ’اشارات الخفیه فی المنازل العلیه’ ارجوزۀ صوفیانه را باید نامبرد. این زن در حدود 925 هجری قمری در قاهره وفات یافت. مطلع بدیعیۀ باعونیه این است:
فی حسن مطلع اقمار بذی سلم
اصبحت فی زمره العشاق کالعلم
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رعن. (منتهی الارب). کالیو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) بی خرد شدن. (دهار) (از اقرب الموارد). حمق. (بحر الجواهر). کمی فکر. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صوفیه) ثابت ماندن با حظوظ نفس و مقتضی طباع آن. (از تعریفات جرجانی). رجوع به رعن و رعونت شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام معجونی است. (منتهی الارب). یک نوع معجونی. (ناظم الاطباء). مرکبی از فلفل، دارفلفل، زنجبیل، قرفه، دارچینی، قرنفل و خولنجان از هر یک جزئی و از تودریان بهمنان بوزیدان و لسان العصافیر و قسط شیرین و سعد و سنبل از هر یک سه جزء کوفته و بیخته به عسل بی موم بسرشند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
سخن حجت بشنو که ترا قوتش
به بکار آید از داروی زرعونی.
ناصرخسرو (یادداشت ایضاً).
رجوع به زرغونی شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ یَ)
خودرو. (فهرست مخزن الادویه، در ضمن شرح کلمه اخینوس). اخیروس. نباتی است غیر گندم صحرایی. منبت آن کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمر آن سیاه و ریزه و گل آن سفید و ثمر آن در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (مخزن الادویه). و نیز رجوع به اخیروس شود. اخینوس. رجوع به اخینوس شود. اخینیوس. نباتی است که منبت آن نزدیک نهرها و چشمه ها و برگ آن شبیه برگ بادروج و از آن کوچکتر و بالای آن شکافته و شاخه های آن ببلندی یک شبر. گل آن سفید و شاخ و برگ آن مملو از رطوبت و ثمر آن سیاه و کوچک و با قوت قابضه. افعال و خواص آن: مانع مواد محتبسه و مستجلبه و با قوت مجففه و چون پنج درهم ثمر آن را نرم کوفته و بیخته و با عسل چهار درم سرشته در چشم کشند سیلان رطوبات آن را قطع کند و عصارۀ آن را چون با کبریت و نطرون مخلوط کرده در گوش چکانند وجع آن را ساکن کند. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(شَ نی یَ)
شرطنه. کسی را به مرتبۀ کشیش ترقی دادن و آن چنان است که اسقف با اجرای مراسمی دست خود را بر آن کس گذارد و این کلمه معرب خرتونیا یونانی است و در نزد مسیحیان مصطلح است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بسریانی زعرور است. (فهرست مخزن الادویه). ارونیا
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ/ دُو سی یَ / یِ)
دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، واقع در دامنه، معتدل و دارای 98 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ ما)
شهرستانی است به مغرب. (منتهی الارب). دهی است از اندلس پیوسته به توابع اشبیلیه در مغرب قرطبه و مشرق اشبیلیه. جائی است قدیمی. مردم آن بر عبدالرحمان بن محمد اموی تمرد کردند و او با لشکریان خود بدانجا وارد شد، و آنجا را فتح کرد و ویران ساخت. میان آن و اشبیلیه هفت فرسخ فاصله است و میان آن و قرطبه بیست ودو فرسخ. بیشتر مردم آن را قرمونه گویند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ عَ نَ)
زیرکی. (منتهی الارب). زیرکی و فطنت. (از اقرب الموارد). مصدر جعلی از فرعون مانند تفرعن. (از یادداشت به خط مؤلف) ، تکبر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به تفرعن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فروسیه
تصویر فروسیه
از ریشه پارسی فروسه بنگرید به فروسه و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعونه
تصویر رعونه
خود آراییدن، گولی، سستی نرمی، خود گیری خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنیه
تصویر فرنیه
از ریشه لاتینی نان تنوری کاک نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرعیه
تصویر فرعیه
مونث فرعی ستاکی مونث فرعی مقابل اصلیه: شعب فرعیه، جمع فرعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرعون
تصویر فرعون
ستمگر، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گل میمون که پایاست و به طور خودرو در مزارع می روید و دارای دانه های ریز شبیه بارزن و سیاه رنگ است و آن در تداوی به عنوان قابض و مسکن به کار می رفته است اخینوس اخیروس ارینوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرونده
تصویر فرونده
((فَ. وَ دِ))
فروند، چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد شمارش کشتی و هواپیما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرعون
تصویر فرعون
((فِ عُ))
عنوان هر یک از پادشاهان قدیم مصر، مجازاً ستمکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند از فرعونیان یا از پادشاه ستمگر یکی در شهر فرود آمد و مقام نمود، دلیل است سیرت فرعون در آن دیار ظاهر شود - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
خرمالو، درخت خرمالو
فرهنگ گویش مازندرانی