- فرش
- قالی
معنی فرش - جستجوی لغت در جدول جو
- فرش
- قالی، هر چیز گستردنی، مقابل عرش، کنایه از زمین
فرش کردن: گستردن فرش بر زمین، گستردن
- فرش
- گستردنی، زیرانداز، قالی
- فرش ((فُ رُ))
- جمع فراش
- فرش
- هر چیز گستردنی، قالی
- فرش ((فُ))
- شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فله، فرشه
- فرش
- فراش ها، جامه های خواب، بسترها، رختخواب ها، کنایه از همسران، همخوابه ها، جمع واژۀ فراش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)
سه چهار دانه انگور درهم بسته توضیح در خراسان دانه های انگور ریخته از خوشه است که انگور فروش بعد از بیرون آوردن خوشه ها از سبد آنچه دان شده باشد به نام فرشک علی حده می فروشد
آغوز، شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، زهک، فلّه، کلستروم، شیرماک، شمه، پله
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، برادر پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی، نام پسرگشتاسپ پادشاه کیانی
گستردن فرش بر زمین، گستردن
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
پرستو
فرشته بودن ملک بودن: او به منزلت فرشتگی رسیده باشد و او خلیفت خدا باشد اندر زمین
پارسی تازی گشته فرچه
پارسی تازی گشته فرچه
ابر بی باران، زمین گسترده، پهن
آژیانه
تواسی غالی نگارین
بوب گستردن، آژیانه کردن گستردن فرش در کف اطاق، کف اطاق یا حیاط را با آجر کاشی یا موزائیک پوشاندن
غالیفروشی عمل و شغل فرش فروش، دکان فرش فروش
بوبفروش آنکه انواع فرش و قالی فروشد
ویسترگ زمردین، مرغزار
ویسترگ دو رنگ، روزگار
پای انداز