جدول جو
جدول جو

معنی فرسوی - جستجوی لغت در جدول جو

فرسوی
فردا صبح، بامداد فردا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخوی
تصویر فرخوی
خوش خلق، خوش اخلاق
فرهنگ فارسی عمید
(فَ سا)
جمع واژۀ فریس. (منتهی الارب). جمع واژۀ فریس، به معنی کشته. (آنندراج). جمع واژۀ فریس، به معنی قتیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
منصور بن حسن بن منصور الفرسی. متولد به سال 617ه. ق. و متوفی به سال 700 هجری قمری / 1300 میلادی از ادبای یمن و از اعیان دبیران دستگاه مظفریه و صدر دولت مؤیدیه بود. و او را در معرفت ادب و کثرت محفوظات در آن سامان نظیری نبود. وی در جبله درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1073 از عقوداللؤلؤیه ج 1 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
گوژپشت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
یعقوب بن سفیان بن الجوان الفارسی الفسوی، مکنی به ابویوسف. از بزرگترین حافظان حدیث بود. او راست: التاریخ الکبیر، و المشیخه. (اعلام زرکلی ج 3 ص 1168)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
نسبت به شهر فساست. (یادداشت مؤلف). منسوب بفسا که شهری است در فارس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَسْ)
منسوب به فسو که قبیله ای است از عبدقیس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
محوکننده. (صحاح). کهنه کننده. به پای کوبنده. (برهان). فرسا. همواره به صورت مزید مؤخر با کلمات دیگر ترکیب شود. و به صورت مستقل، جز به معنی فعل امر به کار نرود.
- جان فرسای، آنچه جان را بفرساید و بکاهد:
بارها نوعروس جان فرسای
دست در دامنش زدی که درآی.
سعدی (هزلیات).
- عدوفرسای، آنکه دشمن را نابود کند و یا ضعیف گرداند:
امیر باش و جهاندار باش و خسرو باش
جهانگشای و ولی پرور و عدوفرسای.
فرخی.
رجوع به فرسا شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
محمد بن فضل بن احمد بن محمد بن احمد، مکنی به ابوعبدالله. یاقوت نویسد: شیخ شیوخ ما بود و امام و متفنن و اهل مناظره و محدث و واعظ و در میان مردم گرامی بود. و خود اهل علم را گرامی میداشت. از ابوعثمان اسماعیل بن عبدالرحمان صابونی و ابوحفص عمر بن احمد بن محمد بن مسرور و ابوبکر محمد بن قاسم صفار و ابواسحاق ابراهیم بن علی شیرازی و ابوبکر احمد بن حسن بیهقی و ابوالقاسم قشیری و ابوالمعالی جوینی و گروه بسیاری دیگر حدیث کند. از وی شیخ ما مؤیدبن محمد بن علی طوسی و ابواحمد عبدالوهاب بن علی بن سکینه بالاجازه روایت کنند. اورا مجالسی است در وعظ و تذکیر که فراهم شده است. وی در شوال سال 503 ه. ق. به نیشابور درگذشت و نزدیک مدفن محمد بن اسحاق بن حربه به خاک سپرده شد. تولد او به سال 441 یا 461 ه. ق. بود. (از معجم البلدان)
محمد بن قاسم، مکنی به ابونعیم. از حمید بن زنجویه و جز او حدیث شنید. ابواسحاق محمد بن یحیی و جز او از وی روایت کنند. وی در عبادت کوشا بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فراوه. (از انساب سمعانی). رجوع به فراوه و فراور و فراو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برسو: و اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گاه باشد که بر پلک برسویین بدر آید و گاه باشد بر پلک فرو سویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به برسو شود
لغت نامه دهخدا
(فُ سی ی)
فارسی. منسوب به فرس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرسای
تصویر فرسای
محو کننده، کهنه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسی
تصویر فرسی
جمع فریس، کشتگان اسپ شناسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوی
تصویر فسوی
منسوب به فسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسای
تصویر فرسای
((فَ))
در ترکیب به معنی فرساینده آید، به معانی ذیل، خسته کننده، رنج دهنده، محو کننده، نابود کننده، ساینده، گردون فرسای
فرهنگ فارسی معین
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی