- فرساینده
فرسوده کننده، نابود کننده
معنی فرساینده - جستجوی لغت در جدول جو
- فرساینده (فَ یَ دَ / دِ)
فرسوده کننده. آنچه چیز دیگر را بفرساید و از میان برد. (یادداشت به خط مؤلف) ، چیزی باشد که به سببی از اسباب مانند رسیدن آسیبی و مکروهی و یا به کثرت دست خوردن و... نقصان و خرابی تمام بدان راه یافته. (برهان)
- فرساینده
آنکه یا آنچه فرسوده کند
- فرساینده
تآكل
- فرساینده
Wearingly
- فرساینده
épuisamment
- فرساینده
logorando
- فرساینده
exaustivamente
- فرساینده
изнурительно
- فرساینده
anstrengend
- فرساینده
męcząco
- فرساینده
виснажливо
- فرساینده
agotadoramente
- فرساینده
थकाऊ ढंग से
- فرساینده
dengan melelahkan
- فرساینده
فرسایشی طور پر
- فرساینده
অবসাদজনকভাবে
- فرساینده
อย่างเหน็ดเหนื่อย
- فرساینده
kwa uchovu mwingi
- فرساینده
yıpratıcı bir şekilde
- فرساینده
slopend
- فرساینده
磨损地
- فرساینده
בצורה מתישה
- فرساینده
지치게 하여
- فرساینده
疲れさせるように
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رام کننده، افسونگر، برای مثال به چاره گری زیرک و هوشمند / فسون فساینده را کرد بند (نظامی۵ - ۸۵۹)
(فَ یَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
فسای. افسون گر و رام کننده. (برهان) :
به چاره گری زیرک هوشمند
فسون فساینده را کرد بند.
نظامی
به چاره گری زیرک هوشمند
فسون فساینده را کرد بند.
نظامی
(فَ یَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
گویندۀ فرمان. حاکم و آمر. (ناظم الاطباء). آنکه بفرماید و دستور دهد. فرمایش کننده. (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به فرمودن شود
