چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود
چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود
فردرها، کلون ها، چوبهایی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه ها، پانه ها، فهانه ها، تنبه ها، مدنگ ها، بسکله ها، کلندها، فروندها، فلجم ها، کلیدان ها، جمع واژۀ فردر
فردرها، کُلون ها، چوبهایی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه ها، پانه ها، فَهانه ها، تَنبه ها، مَدَنگ ها، بَسکَله ها، کُلَندها، فَروَندها، فَلجَم ها، کلیدان ها، جمعِ واژۀ فردر
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش
فُروهَر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فَره وَش
روز بعد از امروز، کنایه از روز قیامت، برای مثال هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو - ۱۴۲)، کنایه از زمان آینده، آینده فردای قیامت: کنایه از روز قیامت، روز رستاخیز
روز بعد از امروز، کنایه از روز قیامت، برای مِثال هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو - ۱۴۲)، کنایه از زمان آینده، آینده فردای قیامت: کنایه از روز قیامت، روز رستاخیز
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر فرار کردن: فرار
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی، کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر فرار کردن: فرار
فردر. به معنی فداوند که چوب پس در و اصل آن پی دربند بوده، فدوند شده و آن را فردرد گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). در مورد اصل و ترکیب اجزاءآن به گفتۀ مؤلف انجمن آرا نمیتوان اعتماد کرد
فردر. به معنی فداوند که چوب پس در و اصل آن پی دربند بوده، فدوند شده و آن را فردرد گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). در مورد اصل و ترکیب اجزاءآن به گفتۀ مؤلف انجمن آرا نمیتوان اعتماد کرد
کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. (آنندراج از بهار عجم). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود: دامن فردروان گیر اگر حق طلبی به صدای جرس قافله از راه مرو. صائب
کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. (آنندراج از بهار عجم). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود: دامن فردروان گیر اگر حق طلبی به صدای جرس قافله از راه مرو. صائب
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
جوی آب، جایی که آب ازآن گذشته و مقدار کمی آب بجا مانده باشد خشک رودی که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد، آبگیر غدیر شمر
جوی آب، جایی که آب ازآن گذشته و مقدار کمی آب بجا مانده باشد خشک رودی که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد، آبگیر غدیر شمر