جدول جو
جدول جو

معنی فرجه - جستجوی لغت در جدول جو

فرجه
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
تصویری از فرجه
تصویر فرجه
فرهنگ فارسی عمید
فرجه
رخنه و شکاف
تصویری از فرجه
تصویر فرجه
فرهنگ لغت هوشیار
فرجه
((فُ رْ جِ))
رخنه، شکاف، جمع فرج، مهلت، فاصله زاویه میان دو صفحه
تصویری از فرجه
تصویر فرجه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرقه
تصویر فرقه
دسته، گروه
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی تمشک، در صفحات شمالی خراسان (مرز روسیه) بدرخت ارس اطق میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درجه
تصویر درجه
پله، پایه، مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درجه
تصویر درجه
زینه، پایه، دسته، جایگاه، میزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنه
تصویر فرنه
لعنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره
کاسه مسین گردی که در ته آن سوراخی است و این کاسه را در کاسه بزرگتری که پر از آبست قرار میدهند و به عنوان ساعت آبی از آن استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درجه
تصویر درجه
پایه، پله، رتبه، مرتبه، هر یک از تقسیمات یک وسیله مثل بارومتر و ترمومتر یا چیز دیگر که به چند قسمت تقسیم شده باشد، در ریاضیات یک جزء از ۳۶۰ جزء محیط دایره، در امور نظامی مقام و رتبۀ نظامی مثلاً درجۀ سرهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرضه
تصویر فرضه
محل عرضۀ کالا، بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرجد
تصویر فرجد
پدرجد، جد اعلا، نیای بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرقه
تصویر فرقه
دسته ای از مردم، طایفه، گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجره
تصویر فجره
فاجر، گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزه
تصویر فرزه
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرجی
تصویر فرجی
جامۀ ردامانندی که بر روی جامه های دیگر بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزجه
تصویر فرزجه
شیاف، هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرجه
تصویر عرجه
ایستگاه، پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرجه
تصویر غرجه
اهل غرجستان غرشستانی، جمع غرجگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاجه
تصویر فاجه
بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
دروغ آشکار، گشاده راه راه آشکار میان دو کوه آبخیز زهاب جمع فاجر بدکاران بدکرداران، زناکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنجه
تصویر فرنجه
فرنگیان
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری کوژی فرصت در فارسی دمان یاور زمان دیل یارا، فر زمان روزگار که اژدها شود ار روزگار یابد مار (فرخی)، پروا، تون توان
فرهنگ لغت هوشیار
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)
فرهنگ لغت هوشیار
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته پرچه پرزگ پرزه (شیاف) آنچه زنان بخود بر گیرند شیاف شافه پرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقه
تصویر فرقه
گروه مردم، دسته ای از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرطه
تصویر فرطه
لغزش در خشم، پیشی جستن پیشدستی
فرهنگ لغت هوشیار
چاهک، دهانه جوی، بندر لنگر گاه، پاشنه در رخنه و سوراخی که از آن آب کشند، سوراخ پاشنه در، دهانه جوی، جای در آمدن بکشتی از لب دریا: هر کشتی به کدام فرضه در گذار بود، دهان دوات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه
تصویر فربه
چاق، سمین، پروار، پرگوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریه
تصویر فریه
نفرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرده
تصویر فرده
مونث فرد بی همال یگانه تک تپه پشته تکزی گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
جوجه ماده مونث فرخ و نیزه پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحه
تصویر فرحه
شادمانی فیریدگی شادمانی، مژدگانی شادان فیرنده: زن
فرهنگ لغت هوشیار