جدول جو
جدول جو

معنی فرتنه - جستجوی لغت در جدول جو

فرتنه
(دَ)
سخن را به نیکو روش بیرون آوردن و به آواز نرم گفتن، گام نزدیک گذاشته راه رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرتنه
گام نزدیک برداشتن، پر گویی توفیدن دریا
تصویری از فرتنه
تصویر فرتنه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرزنه
تصویر فرزنه
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی مشهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرانه
تصویر فرانه
(دخترانه)
فرانک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
(دخترانه)
شورش، طغیان، مفتون، عاشق، دلداده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
فساد، تباهی، شورش، آشوب، شلوغی، محنت، عذاب، آزمایش، ابتلا، کفر، گمراهی، ضلالت، گمراه کردن، وسوسه کردن
کنایه از مفتون، عاشق، برای مثال فتنه ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲ - ۴۵۷) فتنه جو، آشوبگر، برای مثال چشمان تو سحر اولین اند / تو فتنۀ آخرالزمانی (سعدی۲ - ۵۹۲)
فتنه انگیختن (انداختن، افکندن): برپا کردن آشوب
فتنه شدن: مفتون شدن، فریفته شدن، شیفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ عَ نَ)
زیرکی. (منتهی الارب). زیرکی و فطنت. (از اقرب الموارد). مصدر جعلی از فرعون مانند تفرعن. (از یادداشت به خط مؤلف) ، تکبر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به تفرعن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ نا)
بچۀ کفتار. (منتهی الارب) ، زن زناکار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، داه. (منتهی الارب). کنیزک خنیاگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
پیراستن پوست با گیاه. عرتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ نَ / نِ)
کرتینه. (آنندراج). تار عنکبوت. (ناظم الاطباء). نسج عنکبوت. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به کرتینه، کارتنک و کارتنه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ عَ)
ریزه ریزه کردن چیزی را، گام نزدیک گذاشته رفتن، تباه گردانیدن کار را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ نا)
کوشکی در مروالرود. (از معجم البلدان). قصری در مروالرود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ نَ)
مؤنث فاتن. زنی که دل مردی را برده و او را مفتون خود کرده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به فتان و فتانه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
خاریدن پشت ستور را به پشت خار. (منتهی الارب). خاریدن پشت ستور با فرجون و فرجون پشت خار باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ نَ)
نام کنیزک بهرام گور است، و او چنگ را بغایت خوب مینواخت. حکایت او و قهر و غضب بهرام او را، و بر بام قصر بردن او گاو را مشهور است. (برهان) :
فتنه نامی هزار فتنه در او
ف تنه شاه و شاه فتنه بر او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جایی است که نامش در شعر هذیل آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ / نِ)
به معنی لعنت و نفرین باشد. (برهان). مصحف ’فریه’. (حاشیۀبرهان چ معین از سراج اللغات). رجوع به فریه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ نَ / مُ رَتْ تَ نَ)
نان روغنی پیه آمیخته. (از منتهی الارب). نان پیه آمیخته. (ناظم الاطباء) ، خبزهالمشحمه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). یا آن مرثنه است. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آزمودن، اختلاف کردن مردم در رای و تدبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرتنه
تصویر کرتنه
عنکبوت: (زدام کار تنه چون مگس فرار کند فضای روزی او بسته راه پروازش) (رکن بکرانی)، نسج عنکبوت کار تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتکه
تصویر فرتکه
ریز ریز کردن، گام نزدیک برداشتن، تپاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتنی
تصویر فرتنی
بچه کفتار، جهمرز جه، کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاتنه
تصویر فاتنه
مونث فاتن شوراننده زن، سوسن دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
((فِ تْ نِ))
اختلاف رأی و نظر داشتن، گناه ورزی، آشوب، عذاب، رنج، گناه، ستیزه، خلاف، شگفتی، دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتنه
تصویر فتنه
آشوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنه
تصویر فرنه
لعنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرینه
تصویر فرینه
حد اعلی، ممتاز
فرهنگ واژه فارسی سره
آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه، جنگ، ستیز، آفت، بلا، تباهی، شر، فساد، آزمودن، آزمون، امتحان، اختلاف، اختلاف انگیزی، گمراه سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی در خواب بیند که درجائی فتنه پدید آید، دلیل که فسق و فساد در آن ملک ظاهر شود. اگر بیند که فتنه ازمقامی زایل شد، دلیل است اهل آن دیار به خدا بازگردند - محمد بن سیرین
اگر درخواب از ده چیز یکی بیند، دلیل است در آن موضع فتنه پدید آید. اول: تاریکی. دوم: آتش. سوم: بادسرد. چهارم: بادگرم. پنجم: سیاهی آفتاب. ششم: غبار. هفتم: باران بی وقت. هشتم: برکندن درختها. نهم: ابری سرخ. دهم: پوشیدن جامهای زرد و سرخ .
فرهنگ جامع تعبیر خواب