جدول جو
جدول جو

معنی فربودم - جستجوی لغت در جدول جو

فربودم
کافور است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فربود
تصویر فربود
(پسرانه)
راست و درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
کهنه و پوسیده، نابود شده، کنایه از خسته و ناتوان، کنایه از سال خورده، کنایه از کاهش یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
گفته شده، حکم، دستور، امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرسودن
تصویر فرسودن
ساییده شدن، به تدریج از میان بردن، ضعیف و ناتوان کردن، برای مثال نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی - ۱/۸)،
مقابل افزودن، کم شدن، برای مثال فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو - ۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
دستور دادن، امر کردن،
معادلی احترام آمیز برای «گفتن» و «بیان کردن» مثلاً جناب عالی فرمودید فردا تشریف نمی آورید،
برای دعوت کسی به انجام کاری گفته می شود مثلاً بفرمایید میوه میل کنید،
کردن، نمودن، دادن در ترکیب با فعل دیگر مثلاً امر فرمود، میل فرمود،
هنگامی گفته می شود که با احترام کسی را دعوت به کاری کنند مثلاً بفرمایید از دهان می افتد،
واژۀ مؤدبانه برای انجام دادن کار یا رفتاری مثلاً ایشان ملاحظه فرمودند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
راست و درست باشد، چه فربودکیش و فربوددین کسی را گویند که در کیش و ملت و مذهب خود راست و درست باشد. (برهان). در پهلوی فره بوت به معنی مناعت و تکبر و فریبوت به معنی کثرت و افراط است. متن برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مخفف فربوددین است و آن کسی باشد که در دین و ملت خود راست و درست باشد. (برهان). رجوع به فربود شود
لغت نامه دهخدا
فرساینده فرسوده فرسایش) ساییدن مالیدن، کهنه کردن، پوسیده کردن، زدودن، محو کردن نابود کردن، کاستن کم کردن، لگد زدن، آزار رسانیدن اذیت کردن، ساییده شدن 10 کهنه شدن، پوسیده شدن، عاجز شدن مانده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربودن
تصویر سربودن
برتر بودن، شهیر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
امر شده حکم شده فرمان داده شده، گفته شده. یا به فرموده. بدستور بفرمان حسب الامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
حکم کردن و امر نمودن و فرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
ساییده، کهنه کرده، پوسیده، زدوده، محو کرده، کاسته کم کرده، پایمال گردیده، آزار رسیده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
((فَ دِ))
ساییده، کهنه و پوسیده شده، آزرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرسودن
تصویر فرسودن
((فَ دَ))
ساییده شدن، کهنه و پوسیده شدن، ساییدن، کهنه و پوسیده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
((فَ دَ))
امر کردن، دستور دادن، گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
مستهلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنودن
تصویر فرنودن
اثبات کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
استنشاق، دم، شهیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
Fermented
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
Decrepit, Frayed, Haggard, Shabby, Worn, Worn Down, Worn Out
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
fermenté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
décrépit, effiloché, hagard, usé, épuisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
ферментированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
дряхлый , изношенный , изможденный , обветшалый , изношенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
decrépito, desfiado, demacrado, surrado, gasto, esgotado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
fermentiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
fermentowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
zniszczony, postrzępiony, wychudzony, wytarty, zużyty, wyczerpany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
ферментований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
зношений , порваний , змучений , виснажений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
fermentado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
decrepito, deshilachado, demacrado, desgastado, gastado, agotado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرموده
تصویر فرموده
fermentado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
verfallen, ausgefranst, abgekämpft, abgenutzt, erschöpft
دیکشنری فارسی به آلمانی