- فراوانی
بسیاری، کثرت، وفور نعمت
معنی فراوانی - جستجوی لغت در جدول جو
- فراوانی (فَ)
بسیاری. کثرت. (ناظم الاطباء) :
قطرۀ اشکم، اما ز فراوانی ضعف
طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم.
خاقانی.
، وفور نعمت. بسیاری طعام و خوراک. (ناظم الاطباء). خصب. رخاء. فراخی. نقیض تنگی. (یادداشت به خط مؤلف) ، عمق. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علوم تجربی در کتابهای درسی و دانشگاهی در مقابل کلمه فرانسوی ’فرکانس’ به کار میرود که به معنی بسامد، تکرر و کثرت وقوع است. رجوع به فرکانس شود
قطرۀ اشکم، اما ز فراوانی ضعف
طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم.
خاقانی.
، وفور نعمت. بسیاری طعام و خوراک. (ناظم الاطباء). خصب. رخاء. فراخی. نقیض تنگی. (یادداشت به خط مؤلف) ، عمق. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علوم تجربی در کتابهای درسی و دانشگاهی در مقابل کلمه فرانسوی ’فرکانس’ به کار میرود که به معنی بسامد، تکرر و کثرت وقوع است. رجوع به فرکانس شود
- فراوانی
بسیاری کثرت، وفور نعمت خصب رخاء فراخی، بسامد تکرر کثرت وقوع
- فراوانی
بسیاری، وفور
- فراوانی
کثرت، وفور
- فراوانی
ارزانی، بسیاری، فراخی، کثرت، وفور، بسامد، تکرروقوع
متضاد: تنگی، قلت
متضاد: تنگی، قلت
- فراوانی
وفرةً
- فراوانی
Abundance, Plentitude
- فراوانی
abondance, plénitude
- فراوانی
wingi
- فراوانی
فراوانی
- فراوانی
فراوانی , کثرت
- فراوانی
প্রাচুর্য
- فراوانی
ความอุดมสมบูรณ์ , ความอุดมสมบูรณ์
- فراوانی
שפע , שֶׁפַע
- فراوانی
bolluk
- فراوانی
豊富
- فراوانی
丰富
- فراوانی
풍부
- فراوانی
kelimpahan
- فراوانی
प्रचुरता
- فراوانی
overvloed
- فراوانی
abbondanza
- فراوانی
abundancia
- فراوانی
достаток
- فراوانی
obfitość
- فراوانی
Überfluss, Fülle
- فراوانی
изобилие
- فراوانی
abundância
