- فراهم
- میسر
معنی فراهم - جستجوی لغت در جدول جو
- فراهم
- آماده، مهیا، در کنار هم، گردآمده در یک محل
فراهم آمدن: حاصل شدن، به دست آمدن، تالیف شدن، گرد آمدن، جمع شدن
فراهم آوردن: گرد آوردن، جمع کردن، آماده کردن
فراهم شدن: حاصل شدن، به دست آمدن، گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
فراهم کردن: به دست آوردن، آماده کردن، جمع کردن
- فراهم
- گرد آمده و بدست آمده، موجود
- فراهم ((فَ هَ))
- گردآمده، جمع شده، اندوخته شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حمع درهم
هندی تازی شده از برهمن کستی بندان جمع برهمن برهمنان براهمه
زیرکی، راهواری (مرکب)
مرهم ها، داروهایی که روی زخم بگذارند، جمع واژۀ مرهم
شان و شوکت و شکوه مندی و زیبائی
چرخ گوشت لته دشتان لته
جمع مرهم، بریزه ها بریزگان جمع مرهم: و الم جراحت ماتمش را بمراهم مراحم بیکرانه تسکین بخشید
دریابنده هوشیار فهم کننده
لته دشتان لته
میسر بودن
تهیه و تدارک
گرد آوردن، جمع کردن، آماده کردن
به دست آوردن، آماده کردن، جمع کردن
حاصل شدن، به دست آمدن، تالیف شدن، گرد آمدن، جمع شدن
حاصل شدن، به دست آمدن
گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
گرد آمدن، نظم و ترتیب یافتن
گرد آوردن جمع کردن، به هم آوردن، بند و بست کردن، تحصیل کردن کسب کردن
جمع شدن گرد آمدن
فراهم ناشده، پراکنده