از خاطر بردن. ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف). فرامشت. فرامش. فراموشیدن. (ویس و رامین). پهلوی فرمش، پازند فرمش، هندی باستان پرمرش، بلوچی شموشگ، سنسکریت پرمرشت . نیبرگ پس از ذکر وجوه اشتقاق هرن و هوبشمان گوید: فرامش پهلوی باید از فرموش یا فرمورش ناشی شده باشد و مورشت از موشت مأخوذ است. (نیبرگ ص 72). ازیادرفته. از خاطر محوشده. (از حاشیۀ برهان چ معین) : مبادت فراموش گفتار من و گر دور مانی ز دیدار من. فردوسی. مقیدان تو از ذکر غیرخاموشند به خاطری که تویی دیگران فراموشند. سعدی. ترکیب ها: - فراموش پیشه. فراموشخانه. فراموش کاری. فراموش کردن. فراموش گشتن. رجوع به این مدخل ها شود
از خاطر بردن. ببردن از یاد. (یادداشت به خط مؤلف). فرامشت. فرامش. فراموشیدن. (ویس و رامین). پهلوی فْرَمُش، پازند فَرْمُش، هندی باستان پْرَمَرْش، بلوچی شَموشَگ، سنسکریت پْرَمْرْشْت َ. نیبرگ پس از ذکر وجوه اشتقاق هرن و هوبشمان گوید: فرامش پهلوی باید از فْرَموش یا فْرَمورش ناشی شده باشد و مورْشْت َاز موشْت مأخوذ است. (نیبرگ ص 72). ازیادرفته. از خاطر محوشده. (از حاشیۀ برهان چ معین) : مبادت فراموش گفتار من و گر دور مانی ز دیدار من. فردوسی. مقیدان تو از ذکر غیرخاموشند به خاطری که تویی دیگران فراموشند. سعدی. ترکیب ها: - فراموش پیشه. فراموشخانه. فراموش کاری. فراموش کردن. فراموش گشتن. رجوع به این مدخل ها شود
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
ناتوانی در یادآوری اموری که قبلاً بر شخص گذشته، نسیان، از بین رفتن ناقص یا کامل حافظه که بیشتر در اثر ضربه های مغزی، هیستری و بعد از الکتروشوک دیده می شود
ازیادرفتگی. حالت فراموشکار. مقابل یاد و ذکر. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) : آخر گفتار تو خاموشی است حاصل کار تو فراموشی است. نظامی. چون فراموشی خلق و یادشان با وی است او میرسد فریادشان. مولوی. و رجوع به فرامشی و فراموش شود
ازیادرفتگی. حالت فراموشکار. مقابل یاد و ذکر. نسیان. (یادداشت به خط مؤلف) : آخر گفتار تو خاموشی است حاصل کار تو فراموشی است. نظامی. چون فراموشی خلق و یادشان با وی است او میرسد فریادشان. مولوی. و رجوع به فرامشی و فراموش شود