جدول جو
جدول جو

معنی فرافص - جستجوی لغت در جدول جو

فرافص
(فُ فِ)
شیر سخت درشت. (منتهی الارب). الاسد الشدید الغلیظ. (اقرب الموارد) ، دد درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مردسخت گرفت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرافر
تصویر فرافر
صدای فرفر چیزی، بانگ نای ونفیر
فرهنگ فارسی عمید
(فُ فِ صَ)
فرافص. رجوع به فرافص شود
لغت نامه دهخدا
ابن فرافصه. سفیان گفت: دوازده شب نزد حجاج بودم ندیدم بخورد و بنوشد و بخوابد. از سفیان ثوری نقل است: گفت: بیست ویک روز نزد حجاج بن فرافصه بودم همچنین در روایت ابونعیم بیست ویک روز و در روایت دیگر یازده شب. ابراهیم بن فراسه میگوید: از سفیان ثوری شنیدم میگفت نزد حجاج بن فرافصه بیست و یکشب ببودم نخورد و ننوشید و نخوابید. ابوموسی انصاری گوید: از نصر بن شمیل شنیدم که: حجاج بن فرافصه چهارده روز درنگ کرد و آب نیاشامید. ابوموسی گفت: نضر از او شنید و وی را دیده. از ابن شوذب آمده: که حجاج بن فرافصه را بدیدم در بازار نزد میوه فروشان ایستاده، او را گفتم اینجا چه کنی ؟ گفت: ’انظر الی هذه المقطوعه الممنوعه’، ’بدین میوه ها مینگرم که خوردن آن نتوانم’. وی از انس و جز او سند دارد. (صفه الصفوه ج 3 ص 253 و 254)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
نام بتی است که در بلاد سعدالعشیره بوده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
فرائص. جمع واژۀ فریصه. رجوع به فرائص و فریصه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فریصه. (اقرب الموارد). رجوع به فریصه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ فِ / فُ فِ)
درختی است که از آن پالان سازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یک نوع درختی که از چوب آن پالان شتر سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را فَ)
آواز نای و نفیر، از عالم شپاشاپ تیر و چکاچاک تیر و تیغ. (آنندراج از بهار عجم) :
ز فرافر سهمگین نفیر
سراسیمه شد خیره کش چرخ پیر.
عبداﷲ هاتفی (از آنندراج از بهار عجم).
در آن حشرگاه قیامت اثر
ز فرافر صرصر نایگر...
صادق بیک صادقی (از آنندراج از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ)
ثمر ینبوت است. (فهرست مخزن الادویه). پست ینبوت عمان. (آنندراج). فرافر. رجوع به فرافر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ فِ)
سطبر. (منتهی الأرب). ستبر و کلفت. (ناظم الاطباء) ، چست و چابک. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). جلد ضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ فِ)
جمع واژۀ فصفصه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فصفصه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ)
سخت چست و چابک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ فِ)
کلان دفزک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ لَ)
دختر فرافصه [ف ] از بزرگان قبیلۀ کلبیه و نصرانی مذهب بود. به دین اسلام و همسری عثمان درآمد و تا پایان عمر به شوهر خود وفادار ماند. هنگامی که مسلمانان بر عثمان شوریدند وی نزد شوی خویش بود و از بریدن سر عثمان جلوگیری کرد. پس از مرگ عثمان به دعوتهای خواستگاران خویشتن جواب رد داد. مؤلف حبیب السیر می نویسد: نایله بنت الفرافصه... عورتی عاقله و زوجه امیرالمؤمنین عثمان بود. (حبیب السیر ج 1 ص 512). فرافصه ابانائله امراءه عثمان. (عیون الاخبار ج 3 ص 298). بنت فرافصه [از اشراف قبیلۀ کلب] بن الاحوص بن عمرو بن ثعلبه، و همسر عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمانان. (عقدالفرید ج 3 ص 321). تماضر همسر عبدالرحمان بن عوف، عثمان را گفت: مرادختر عم زیباروی خوش خوی پریرخسار هوشمندی است، میل داری با او ازدواج کنی ؟ عثمان پذیرفت و نائله دختر فرافصۀ کلبیه را به زنی گرفت... و چون بر او درآمد پرسید: لعلک تکرهین ما ترین من شیبی ؟ نائله گفت: واﷲ یا امیرالمؤمنین، انی من نسوه احب ازواجهن الیهن الکهل. عثمان گفت: انی قد جزت الکهول و اناشیخ. جوابداد اذهبت شبابک مع رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم فی خیر ماذهبت فیه الاعمار. (عقدالفرید ج 7 صص 99-100). کسانی که بر عثمان شوریده بودند، او را کشتند و چون برای بریدن و بردن سرش به خانه او درآمدند، دو تن از زنان عثمان، نائله بنت فرافصه و رملهابنه شیبه بن ربیعه، خودرا روی نعش او افکندند. مردان بناچار او را واگذاشتند و برگشتند. (عقدالفرید ج 5 ص 43). چون شورشیان به خانه عثمان ریختند بجز نائله بنت فرافصه کسی نزد او نبود. (عقدالفرید ج 5 ص 47). آنگاه سودان بن حمران اصحبی، تیغی بر آن جناب [عثمان بن عفان] حواله کرد تا کارش به اتمام رساند و منکوحۀ عثمان رضی اﷲ عنه، نایله خود را حایل ساخته شمشیر بر پنجۀ او آمد و بعضی از انگشتان مقطوع گشت. (حبیب السیر ج 1 ص 515). پس از قتل عثمان، نائله همسر او نامه ای به معاویه نوشت و آن را با پیراهن خون آلود عثمان، به دست نعمان بن بشیر نزد معاویه فرستاد و او را به خونخواهی عثمان، تحریض کرد. (عقدالفرید ج 5 ص 56 و 57). و معاویه میفرمود که در ایام جمعه پیراهن خون آلود امیرالمؤمنین عثمان رابا انگشتان مقطوع نایله بمسجد جامع دمشق می بردند. (حبیب السیر ج 1 ص 537). نائله زنی شاعره بوده است و به نقل صاحب عیون الاخبار این اشعار را هنگام جدائی از قبیلۀ خود خطاب به برادرش ضب سروده است:
ألست تری یا ضب باﷲ أننی
مصاحبه نحوالمدینه أرکبا
اذا قطعواحزناتحث رکابهم
کما زعزعت ریح یراعا مثقبا
لقد کان فی ابناء حصن بن ضمضم
لک الویل مایغنی الخباء المطنبا.
(عیون الاخبار ج 4 ص 76). پس از عثمان از نائله خواستگاری کردند، نپذیرفت و گفت: واﷲ لاقعد منی رجل ٌ مقعد عثمان ابداً. (عقد الفرید ج 3 ص 197)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرافص
تصویر قرافص
چالاک وستیبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصافص
تصویر فصافص
جمع فصفصه، از ریشه پارسی اسپست ها چست استوار مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائص
تصویر فرائص
جمع فریصه، رگ های گردن
فرهنگ لغت هوشیار
گول مرد، جونده لگام اسپ آواز نای و نفیر: ز فرافر سهمگین نفیر سراسیمه شد خیره کش چرخ پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراص
تصویر فراص
شدید و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافص
تصویر ترافص
همپستایی: در آب (با هم به نوبت استفاده کردن از آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درافص
تصویر درافص
کلان، دفزک (ضخیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرافر
تصویر فرافر
((فَ فَ))
آواز نای و نفیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراص
تصویر فراص
درشت، سخت سرخ رنگ، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراص
تصویر فراص
مفارصه، به همدیگر نوبت آب دادن
فرهنگ فارسی معین