جدول جو
جدول جو

معنی فراسنجی - جستجوی لغت در جدول جو

فراسنجی
آنالوژی
تصویری از فراسنجی
تصویر فراسنجی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرانسوی
تصویر فرانسوی
از مردم فرانسه، تهیه شده در فرانسه مثلاً عطرهای فرانسوی، زبانی از خانوادۀ زبان های هندواروپایی که در فرانسه و بلژیک رایج است، مربوط به فرانسه
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
منسوب به فرنجه که ولایتی است و جمعی از رومیان بدانجا منسوب اند. (سمعانی). رجوع به فرنگی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
منسوب به فرسانه که از قرای افریقاست. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فُ سِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب به بنی فراس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ)
به معنی کابوس است و آن سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد. (برهان). بختک. (یادداشت به خط مؤلف). فدرنجک. درفنجک. برفنجک. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کابوس و بختک شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فرنی ّ. (یادداشت به خط مؤلف). نانهای کلیچۀ گرد و بزرگ. (ناظم الاطباء) :
نان داری اندر انبان ده گونه باستانی
چه قرص و چه میانه چه پهن و چه فرانی.
لامعی.
رجوع به فرنی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فران که بطنی است از قضاعه. (سمعانی). رجوع به فران شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ابراهیم بن ایوب عنبری، مکنی به ابواسحاق. از مردم اصفهان و اهل قریۀ فرسان بود. از ثوری و مبارک بن فضاله وجز آنها روایت کند و عبدالله بن داود از وی روایت دارد. وی مردی عابد بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
بذال بن سعد بن خالد بن محمد بن ایوب فرسانی اصفهانی، مکنی به ابومحمد. وی از محمد بن بکیر الحضرمی روایت کند و ابواحمد بن عدی حافظ را از او روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
حسن بن اسماعیل کندی. از مردم فرسان مغرب بود. از اصبغبن الفرح حدیث کند. وی در سال 263 ه. ق. در اعمال برقه درگذشت. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب است به فرسان که از قرای اصفهان است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
به یونانی و به سریانی مصطکی ابیض است
لغت نامه دهخدا
(خُ سَ)
منسوب بخراسان. (ازمعجم البلدان) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
عمل نواسنج. رجوع به نواسنج شود
لغت نامه دهخدا
(مُسَ)
منسوب به مرداسنجه که لقب اجدادی است. (الانساب سمعانی ورق 521). رجوع به مرداسنجه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
منسوب به کشور فرانسه. اهل فرانسه. رجوع به فرانسه شود، زبان مردم فرانسه. رجوع به فرانسه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عمل بار سنجیدن. قپان کردن بار. توزین کردن بار. وزن کردن بار
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرانی
تصویر فرانی
نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانج
تصویر فرانج
سنگینی که در خواب بر شخص افتد کابوس
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی در فارسی: تازی گشته فرنگی منسوب به فرانسه از مردم فرانسه، زبان مردم فرانسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراسنین
تصویر فراسنین
فرانسوی نخستین اشکوب دوونی زبرین فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرانج
تصویر فرانج
((فَ نَ))
کابوس، بختک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا سنجی
تصویر فرا سنجی
قیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرازسنج
تصویر فرازسنج
آلتیمتر
فرهنگ واژه فارسی سره