جدول جو
جدول جو

معنی فدیات - جستجوی لغت در جدول جو

فدیات
فدیه ها، مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربهاها، مالهایی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد، جمع واژۀ فدیه
تصویری از فدیات
تصویر فدیات
فرهنگ فارسی عمید
فدیات
(فِ دَ)
جمع واژۀ فدیه. (اقرب الموارد). رجوع به فدیه شود
لغت نامه دهخدا
فدیات
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
فدیات
((فِ))
جمع فدیه
تصویری از فدیات
تصویر فدیات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتیات
تصویر فتیات
فتات، دختر جوان
فرهنگ فارسی عمید
(اُ دَیْ یا)
جمعگونه ای از ادیّۀ مصغر.
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
خاندان ابوفدیک که مردی خارجی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
جمع واژۀ فتاه. رجوع به فتاه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دی یا)
غدایا. جمع واژۀ غدیّه. (اقرب الموارد) :
الا لیت حظی من زیاره امیه
غدیات قیظ او عشیات اشتیه.
گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُ دَ)
جمع واژۀ مدیه. (متن اللغه). رجوع به مدیه شود
لغت نامه دهخدا
(فِدْ یَ)
از مادۀ فدیه یا فداء است، و آن بمعنی عوضی است که بوسیلۀ آن آدمی از مکروهی که بسوی او رسیده، رهایی می یابد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بدل. (ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی). سربها. (یادداشت بخط مؤلف). آنچه در عوض مفدی از مال عطا شود. (اقرب الموارد) : تضرع ها کرد و ملتزم جزیت و فدیت شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). ج، فدی ̍، فدیات. (اقرب الموارد). رجوع به فدیه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دیه، خون بها، (منتهی الارب)، رجوع به دیه و خون بها و نیز رجوع به دزی (ج 1 ص 48) شود:
گر بخواهد ایزد از عباسیان
کشتگان آل احمد را دیات،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتیات
تصویر فتیات
جمع فتاه، دختران زنان جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیات
تصویر دیات
جمع دیه، خونبها ها عدد اصلی (10) پس از نه دو پنج عشره
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدیت
تصویر فدیت
((فِ یَ))
فدیه، آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت
فرهنگ فارسی معین