جدول جو
جدول جو

معنی فدومه - جستجوی لغت در جدول جو

فدومه(دَ لَ قَ)
گنگلاج گردیدن. (منتهی الارب). فدم بودن. (از اقرب الموارد). و رجوع به فدم شود، درمانده در سخن شدن، گول و درشتخوی شدن. (منتهی الارب) ، فدامه. (اقرب الموارد). و رجوع به فدامه شود
لغت نامه دهخدا
فدومه
گنگلاجی گنگلاج در پارسی کسی را گویند که در سخن در ماند به تازی (الکن)، گولی، درشت خویی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدومه
تصویر قدومه
تودری، گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
مادردخت، شندله، اوسیمون، جنفج
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
خوشه، آنچه به دو انگشت برداشته شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، فوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
مؤنث فدم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدم شود
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دو)
فدام. فدّام. صافی سر کوزه. (اقرب الموارد) ، کهنه ای که عجمان و مجوس هنگام آب خوردن بر دهان بندند. (اقرب الموارد). دهان بند عجمیان. (آنندراج). فدام. فدّام، و آن چیزی است که مجوس گاه آشامیدن بر دهان بندند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
زنی بوده است می فروش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
زن مست. (ناظم الاطباء) ، خایه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام بازیی است مر اطفال را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ مَ)
گیاهی است از تیره چلیپائیان که لعاب بسیار دارد و دانه های Erysimum است و آن را قدومۀ شیرازی یا تودری میگویند، ولی دانه های Thlaspis نیز بنام قدومۀ کوهی به همان مصارف میرسد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 209)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آکنده شدن بازو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پر گردیدن ظرف، هموارو معتدل و تمام خلقت گشتن زن و بزرگ شدن ساق او. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فعمه شود، پر و فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گنگلاج گردیدن. (منتهی الارب). رجوع به فدم شود، درمانده در سخن شدن. (منتهی الارب). فدم گردیدن. (اقرب الموارد). رجوع به فدم شود، گول و درشت خوی شدن. (منتهی الارب). فدامت. رجوع به فدامت و فدم شود
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دا مَ)
فدّام. فدام. فدّوم. گویند: از فرط فدامت گویی بر دهانش فدّامه نهاده است. (اقرب الموارد). رجوع به فدم و فدّام (ف د د) شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پرگوشت گردیدن روی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 198 هزارگزی باختر لار و جنوب رود قره آغاج. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرمسیر، مالاریائی که دارای 177 تن سکنه است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصولاتش غلات و خرما است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فدوم
تصویر فدوم
دهان بند که در آیین دینی پارسیان به کار برند، پالونه
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غدومه مادر دخت از گیاهان گیاهی است از تیره صلیبیان که علفی است و دارای گلهای کوچک و زرد رنگ می باشد و معمولا در کنار جاده ها روییده می شود. در این گیاه اسانس گوگردداری وجود دارد. دانه های آن به عنوان ضد اسکوربوت و مدور و خلط آور بصورت شربت یا دم کرده مصرر میشود و بیشتر در موارد گرفتگی صدا و بیماریهای حنجره و غیره به کار می رود. میوه این گیاه خورجین است قدومه شیرازی اروسمین اروسم بلغ الرنیس فجل الجمال تودری توذری توذریج سماره مار درخت قصیصه درینه اسحار بزرالهوه بزرخمخم جفنج اشجاره اریسیمن. یا قدومه بدل. قدومه کوهی. یا قدومه شهری. گونه ای قدومه که در ایران و بین النهرین می روید و دارای برگهای باریکی است که از کرک پوشیده شده و گلهایش خوشه یی کوچک و میوه اش خورجینک محتوی دو دانه است. دانه های آن قهوه یی روشن است و مانند قدومه شیرازی مصرف می شود الوسن صحرایی یا قدومه شیرازی. قدومه. یا قدومه کوهی. گونه ای قدومه که دارای برگهای کامل و ضخیم است و گلهایش برنگ مختلف دیده می شوند و دارای گل آذین خوشه یی است. این گیاه در نواحی کوهستانی اروپا و آسیا می روید و بیشتر به عنوان یک گیاه زینتی در باغچه ها کشت می شود قدومه بدل حرفه مر شمر مره
فرهنگ لغت هوشیار
پر گشتن بازو ستبر بازویی، پر شدن آوند و خنور، هموار برابر، گوالندگی زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحومه
تصویر فحومه
سیاهگونگی، سیاه رنگی سیاه رنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدامه
تصویر فدامه
درشتی تندی، ستمکاری فدام بنگرید به فدام
فرهنگ لغت هوشیار
((قُ دُّ مَُ یا مِّ))
گیاهی است از تیره صلیبیان که علفی است و دارای گل های کوچک و زرد رنگ می باشد و معمولاً در کنار جاده ها روییده می شود. در این گیاه اسانس گوگردداری وجود دارد. دانه های آن به عنوان ضد اسکوربوت و مدر و خلط آور به صورت شربت یا دم کرده
فرهنگ فارسی معین
میوه ی درخت بلوط
فرهنگ گویش مازندرانی