جدول جو
جدول جو

معنی فدائی - جستجوی لغت در جدول جو

فدائی
(فَ)
کرمانی. از معاصران آذر بیگدلی است. آذر نویسد: اسمش حاج محمد و از اهل دارالامان کرمان است. صحبتش اتفاق افتاد. طبع روانی دارد و در تاریخ گویی مسلط است. این مطلع از اوست:
یکسان بود اگر رسدم سر بر آفتاب
یا تابدم ز بی کلهی بر سر آفتاب.
(از آتشکده چ زوار ص 414)
یزدی، اسمش سیدیحیی پسر میرزا محمدعلی وامق بن سیدمحمدباقر طباطبائی، از جانب مادر یزدی بود. وفاتش به سال 1355 هجری قمری اتفاق افتاد. تذکرۀ میکده را که تألیف پدرش بود، بخط خود نوشته و پایان این استنساخ سال 1262 هجری قمری است. (الذریعه ج 9 ص 816)
لغت نامه دهخدا
فدائی
(فِ / فَ)
آنکه جان خود را برای جان دیگری از دست دادن خواهد. (یادداشت بخط مؤلف). کسی را گویند که دانسته مرتکب امری شود به رغبت و رضای خود، که سلب حیات را لازم داشته باشد، نه به اکراه و زور یا به حکم پادشاهی و شیخی. (برهان) :
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
اگر بر سرش تیر بارند و سنگ.
سعدی.
چندانکه از زهر و مکر و فدائی حذر کنند، از آه خستگان و نالۀ مجروحان برحذر باشند. (مجالس سعدی ص 23) ، عاشق، دزد و خونی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
فدائی
آنکه جان خود را برای جان دیگری از دست بدهد، عاشق
تصویری از فدائی
تصویر فدائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ویژگی آنکه حاضر است جان خود را در راه کسی یا رسیدن به هدفی از دست بدهد، کنایه از بسیار ارادتمند و دوستدار، مخلص، کنایه از عیار
فرهنگ فارسی عمید
(حَدْ دا)
منسوب به حداء بطنی از قبیلۀ مراد است که طایفه ای از مردم کوفه اند. (سمعانی 159)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان گاوباز شهرستان بیجار. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری پیرتاج و کنار راه مالرو شاهگدار به گاوباز. این ناحیه در منطقۀ تپه ماهوری واقع، و آب و هوای آن سردسیری و دارای 230 تن سکنه می باشد. اهالی بزبان ترکی تکلم می کنند و آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و از صنایع دستی، زنان قالیچه و گلیم و جاجیم می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیرمؤمن. شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست:
بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم.
(قاموس الاعلام)
(مولانا...). از متأخرین شعرای سمرقند است. وی بهندوستان رفت و در 1004 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست:
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند.
(قاموس الاعلام)
او راست: سلیمان نامه. سلیم نامه و منظومۀ فارسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
که ناز بسیار کند. که بیشتر کراهت و خشم به تصنّع آرد، سبب، یکی از اقسام کلمه که در اصطلاح نحویین حرف گویند. به اصطلاح علمی حرف که در مقابلۀ اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را بفعل ربط دهند. (غیاث اللغات). در نزد علماء نحو و ارباب منطق حرف باشد که یکی از اقسام سه گانه کلمه است و در مقابل اسم و فعل ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، ادوات
لغت نامه دهخدا
کسی که خود را سربهای دیگری کند فدوی قربانی، عاشق، داوطلب، دزد غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنائی
تصویر فنائی
منسوب به فنا، فان شونده: جسد کثیف فنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضائی
تصویر فضائی
اسپاشیک درواییک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
کسی که جان خود را برای کسی یا هدفی بدهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
المحبّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
Sacrificial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
sacrificiel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
犠牲的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فضایی، هوایی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
قربانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
উৎসর্গীকৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
บูชายัญ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
dhabihu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
kurbanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
קורבני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
牺牲的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
sacrificial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
희생의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
pengorbanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
बलिदानी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
sacrificale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
sacrificial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
жертвоприношення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
ofiarny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
opfernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
жертвенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدایی
تصویر فدایی
offerend
دیکشنری فارسی به هلندی