نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حکم شرعی فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
نظر یا رای فقیه و مجتهد در احکام شرعی فتوا دادن: صدور رای و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی فتوا گرفتن: پرسیدن رای و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی
جمع واژۀ فحل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحل شود، فحول شعرا، چیره دستان در مهاجات. آنانکه چون با شاعری معارضه کنند چیره شوند. (منتهی الارب). صاحب اقرب الموارد فحول الشعر ضبط کرده است، دلیران: خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صف شکن، شاه فحول. مولوی. ، نامداران: این مرد را برکشید و از فحول مردان روزگار شد. (تاریخ بیهقی). صورت جمع این کلمه در متون فارسی بیش از مفرد آن وسعت یافته است
جَمعِ واژۀ فحل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فحل شود، فحول شعرا، چیره دستان در مهاجات. آنانکه چون با شاعری معارضه کنند چیره شوند. (منتهی الارب). صاحب اقرب الموارد فحول الشِعر ضبط کرده است، دلیران: خلق پرسیدند کای عم رسول ای هزبر صف شکن، شاه فحول. مولوی. ، نامداران: این مرد را برکشید و از فحول مردان روزگار شد. (تاریخ بیهقی). صورت جمع این کلمه در متون فارسی بیش از مفرد آن وسعت یافته است
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران