در حال حاضر، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عجالتاً، فی الحال، حالیا، اینک، همیدون، ایدر، الآن، بالفعل، کنون، همینک، ایدون، الحال، ایمه، نون، حالا از طریق کار و عمل، عملاً
در حال حاضر، اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عِجالَتاً، فِی الحال، حالیا، اینَک، هَمیدون، ایدَر، اَلآن، بِالفِعل، کُنون، هَمینَک، ایدون، اَلحال، اِیمِه، نون، حالا از طریق کار و عمل، عملاً
فاضل ها، دارای برتری و فضیلت ها به ویژه در علم، افزون ها، نیکوها، پسندیده ها، برترها، جمع واژۀ فاضل فضیل ها، اشخاص بافضل، دارای برتری و فزونی، جمع واژۀ فضیل
فاضل ها، دارای برتری و فضیلت ها به ویژه در علم، افزون ها، نیکوها، پسندیده ها، برترها، جمعِ واژۀ فاضل فضیل ها، اشخاص بافضل، دارای برتری و فزونی، جمعِ واژۀ فضیل
اسمی است مشترک بر چند چیز اول بر گاوزبان و آن دوائی است معروف که لسان الثور خوانند، دوم مرزنگوش را گویند و آن نیز دوائی است که آذان الفار خوانند، و سوم خردل صحرائی باشد، و چهارم هوه جوه را گویند که ابوخلسا باشد. (برهان) (آنندراج). هوه چوه. (از منتهی الارب)
اسمی است مشترک بر چند چیز اول بر گاوزبان و آن دوائی است معروف که لسان الثور خوانند، دوم مرزنگوش را گویند و آن نیز دوائی است که آذان الفار خوانند، و سوم خردل صحرائی باشد، و چهارم هوه جوه را گویند که ابوخلسا باشد. (برهان) (آنندراج). هوه چوه. (از منتهی الارب)
جمع واژۀ فاضل. (غیاث) (فرهنگ فارسی معین). فضلاء: دلتان خوش کرده ست دروغی که بگویند این بیهده گویان که شما از فضلائید. ناصرخسرو. فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). یکی از فضلا تعلیم ملکزاد همی کردی. (گلستان). من او را از فضلای عصر و یگانه دهر میدانم. (گلستان). - فضلاپرور، آنکه فضلا را حمایت و تعهد کند. فاضل پرور. (فرهنگ فارسی معین) : ای فضلاپروری کز شرف نام تو مدعیان را زند قافیۀ من قفا. خاقانی
جَمعِ واژۀ فاضل. (غیاث) (فرهنگ فارسی معین). فضلاء: دلتان خوش کرده ست دروغی که بگویند این بیهده گویان که شما از فضلائید. ناصرخسرو. فضلای عصر در ذکر آن غلا منظومات بسیار گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). یکی از فضلا تعلیم ملکزاد همی کردی. (گلستان). من او را از فضلای عصر و یگانه دهر میدانم. (گلستان). - فضلاپرور، آنکه فضلا را حمایت و تعهد کند. فاضل پرور. (فرهنگ فارسی معین) : ای فضلاپروری کز شرف نام تو مدعیان را زند قافیۀ من قفا. خاقانی
جمع فاضل، فزونی یابنده، آنکه در دانش و ادب بر دیگران فزونی یابد دانشمند دانا، هنری هنرور، جمع فضلا، زاید فزونی: آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را باز گشودند، نیکو پسندیده، با اهمیت ارجمند، جمع فاضل، فرجادان، با اهمیت ارجمند
جمع فاضل، فزونی یابنده، آنکه در دانش و ادب بر دیگران فزونی یابد دانشمند دانا، هنری هنرور، جمع فضلا، زاید فزونی: آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانیدند و او را باز گشودند، نیکو پسندیده، با اهمیت ارجمند، جمع فاضل، فرجادان، با اهمیت ارجمند