- فحشاء (فَ)
معصیت زشت. (ترجمان علامه جرجانی) (مجمل اللغه). بدی که از حد درگذرد. (زمخشری). زشت کاری. (ربنجنی). هو ما ینفرعنه الطبع السلیم و یستنقصه العقل المستقیم. (تعریفات) ، زنا. (منتهی الارب) ، نابکاری. (تفلیسی) ، بی فرمانی. (ربنجنی) ، زفتی در اداء زکات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فاحشه. (اقرب الموارد)
