جدول جو
جدول جو

معنی فح - جستجوی لغت در جدول جو

فح
(فَ)
رمز است از فحینئذ. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فحینئذ شود
لغت نامه دهخدا
فح
(فَح ح)
خربزۀ هندی. (ربنجنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فحول
تصویر فحول
فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمع واژۀ فحل
کنایه از دلاوران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحاوی
تصویر فحاوی
فحواها، مفاهیم سخن، معنی ها، مضمون ها، جمع واژۀ فحوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحم
تصویر فحم
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، زگال، آلاس، شگال، اشبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحوا
تصویر فحوا
مفهوم سخن، معنی، مضمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحوی
تصویر فحوی
فحوا، مفهوم سخن، معنی، مضمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحشا
تصویر فحشا
زنا، گناه بزرگ و کار بسیار زشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحص
تصویر فحص
کاویدن، جستجو کردن، کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحش
تصویر فحش
دشنام، ناسزا، ویژگی هر نوع سخن ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحاش
تصویر فحاش
بسیار بدخو و ناسزاگو، بددهن، فحش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحل
تصویر فحل
ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانا، خردمند
فحول شعرا: کنایه از شاعران چیره دستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحوا
تصویر فحوا
مفهوم سخن، مضمون
فرهنگ لغت هوشیار
روسپیکی روسبیگری جهمرزی، زشتکاری، زفتی معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، زنا، نابکاری، معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، نابکاری
فرهنگ لغت هوشیار
باز کاوی بررسی جست و جو، زیر و رویی خاک از باران کاویدن جستجو کردن، تفتیش کردن، کاوش جستجو، تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحص کردن
تصویر فحص کردن
کاویدن جستجو کردن، تفتیش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحل
تصویر فحل
هر حیوان نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحش گفتن
تصویر فحش گفتن
فحش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحله
تصویر فحله
زبان دراز زن گشنی گشنیدن ورتکی
فرهنگ لغت هوشیار
انگشت هر آنگه که بر زد یکی باد سرد چو زنگی بر انگیخت ز انگشت گرد (فردوسی) زگال اخگر خاموش انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحم الحجری
تصویر فحم الحجری
زگال سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحمه
تصویر فحمه
تکه زگال، شب سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحه
تصویر فحه
سوزش پلپل تیزی پلپل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحولیت
تصویر فحولیت
نری رجولیت، مردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
آرمیدن چاه استادن آب آن، درماندن در پاسخ، ریسه رفتن کودک، سیاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحومه
تصویر فحومه
سیاهگونگی، سیاه رنگی سیاه رنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحوه
تصویر فحوه
انگبین ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحوی
تصویر فحوی
فحوا در فارسی کام سخن چم سخن معنی سخن مضمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحیص
تصویر فحیص
کاونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحیل
تصویر فحیل
گشن نژاده، نیک دانا مرد، نیکنژاد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحیم
تصویر فحیم
زگال سیاه، تیره و تار
فرهنگ لغت هوشیار
دشنامکاری دشنام گفتن به هم دشنام گویی یه یکدیگر ناسزا گویی به هم: فلان و فلان فحش و فحش کاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحاشی
تصویر فحاشی
ناسزاگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فحش
تصویر فحش
دشنام، ناسزا
فرهنگ واژه فارسی سره