جدول جو
جدول جو

معنی فج - جستجوی لغت در جدول جو

فج
کسی که لب زیرینش افتاده و فروهشته باشد
تصویری از فج
تصویر فج
فرهنگ فارسی عمید
فج
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
تصویری از فج
تصویر فج
فرهنگ فارسی عمید
فج
راه گشاده راه میانه دو کوه میوه خام، هندوانه راه فراخ و گشاده میان دو کوه، جمع فجاج. آنکه لب زیرینش فرو افتاده باشد فروهشته لب
فرهنگ لغت هوشیار
فج
((فَ))
راه فراخ و گشاده میان دو کوه
تصویری از فج
تصویر فج
فرهنگ فارسی معین
فج
((فُ یا فِ))
آن که لب زیرینش فروافتاده باشد
تصویری از فج
تصویر فج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فجیع
تصویر فجیع
دردناک، آزار دهنده، ناخوشایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجره
تصویر فجره
فاجر، گناهکار، تباه کار، نابکار، زناکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجایع
تصویر فجایع
فجیعت ها، مصیبتهای دردناک، جمع واژۀ فجیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجر صادق
تصویر فجر صادق
صبح صادق، هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، صبح پسین، صبح دوّم، فجر دوّم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجر
تصویر فجر
سپیدی صبح، سپیده دم،
هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجار
تصویر فجار
فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمع واژۀ فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجاجه
تصویر فجاجه
میوه خام فجاجت در فارسی: خامی ناپختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
بقیه انگور و خرما که بر درخت مانده باشد، بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجیعه
تصویر فجیعه
پتیار پتیار سخت درد سخت سختی، اندوه دردناک، جمع فجائع (فجایع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجیعت
تصویر فجیعت
سختی، اندوه دردناک، جمع فجائع (فجایع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجیعانه
تصویر فجیعانه
به نحوی دردناک بزاری
فرهنگ لغت هوشیار
دردمند زن یا مرد، پیشامد سخت در تازی (فاجع) به جای آن به کار می رود دردناک جانگداز رقت آور: فلان را به وضعی فجیع کشتند. توضیح در عربی به جای آن فاجع مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجوه
تصویر فجوه
گشادگی فراخی میان دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
بد کار کشود هم آوای بربت گناهورزی جهمرزی تپاهکاری بر انگیخته گردیدن برگناه، زنا کردن، رو گردانیدن از حق عدول از حق، تبهکاری فسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجوج
تصویر فجوج
گرانجان مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجواء
تصویر فجواء
پهندشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجو
تصویر فجو
جمع فجواء، پهندشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجمه
تصویر فجمه
سوراخ کردن، فراخدره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجل الخیل
تصویر فجل الخیل
ترب کوهی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
غدومه از گیاهان غدامه (گویش اسپهانی) تو دری مادر دخت (گویش کرمانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجل
تصویر فجل
ترب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجفجه
تصویر فجفجه
پارسی تازی گشته پچ پچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجفج
تصویر فجفج
پارسی تازی گشته پچ پچ سخن در گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجفاج
تصویر فجفاج
خود نما، خود آرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجعه
تصویر فجعه
دردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجع
تصویر فجع
دردمند کردن، دردمندی، از گم کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجش
تصویر فجش
سر شکستن، فراخ ساختن
فرهنگ لغت هوشیار