جدول جو
جدول جو

معنی فأو - جستجوی لغت در جدول جو

فأو
(فَءْوْ)
راهی است بین قارتین و ناحیهالدر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَءْ وا)
سر نره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به یونانی مثبت است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فاعی، صدای گوسفند، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در ادوم، و بعضی را گمان چنان است که فاعی همان فواره است که درآن نواحی خرابۀ آن دیده شود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بریان نمودن گوشت را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر دل کسی زدن، بددل گردانیدن، دردناک شدن دل، یا بیمار شدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَءْدْ)
دارویی است. رجوع به دزی ج 2 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا
(فَءْلْ)
فال. رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(دَکْهْ)
سیراب شدن، پر شدن دهان بعیراز گیاه تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیه ناک گردیدن سر کتف شتر. (منتهی الارب). و فعل بدین معنی مجهول استعمال شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَل ل)
شکافتن سر به زخم شمشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذأی. راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور کردن. ذأو ابل، دور کردن و راندن شتران را، پژمردن تره. (تاج المصادر بیهقی). ذأو بقل، پژمرده شدن تره. (منتهی الارب) ، ذأو مراءه، آرمیدن با وی
لغت نامه دهخدا
(تَ نَکْ کُ)
درگذشتن و سبقت نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شأوت القوم شأواً، اذا سبقتهم. (تاج العروس) ، بشگفت آوردن کسی را، خاک از چاه برکشیدن. (منتهی الارب). نزع من البئر شأوا کثیراً، از چاه خاک بسیار درکشید
لغت نامه دهخدا
(شَءْوْ)
سبد و زنبیل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مهار ناقه، پشکل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، لای کشیده شدۀ از چاه. (از اقرب الموارد). خاک چاه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاکی که از چاه بیرون آرند. (دهار) ، غایت هر چیزی ونهایت آن و تک. (منتهی الارب). حد هر چیزی و نهایت آن. (از اقرب الموارد). غایت چیزی و پایان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَنْ نُ)
فریفتن گرگ و چپ دادن. روباه بازی کردن غزال را. (منتهی الارب). دأی. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(ثَءْوْ)
سستی و نرمی و فروهشتگی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فخر. مباهات کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). فخر آوردن. (تاج المصادر بیهقی). بأواء. (منتهی الارب). بأی.
لغت نامه دهخدا
دهی است به صعید مقابل قاو، (منتهی الارب)، بدون همزه، نام قریه ای است در صعید مشرق میل، در برّ، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاو
تصویر فاو
در غاله، تنگجای، ریگتوده، شکاف
فرهنگ لغت هوشیار