در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بریان نمودن گوشت را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر دل کسی زدن، بددل گردانیدن، دردناک شدن دل، یا بیمار شدن آن. (منتهی الارب)
در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بریان نمودن گوشت را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر دل کسی زدن، بددل گردانیدن، دردناک شدن دل، یا بیمار شدن آن. (منتهی الارب)
سیراب شدن، پر شدن دهان بعیراز گیاه تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیه ناک گردیدن سر کتف شتر. (منتهی الارب). و فعل بدین معنی مجهول استعمال شود. (از اقرب الموارد)
سیراب شدن، پر شدن دهان بعیراز گیاه تر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پیه ناک گردیدن سر کتف شتر. (منتهی الارب). و فعل بدین معنی مجهول استعمال شود. (از اقرب الموارد)
ذأی. راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور کردن. ذأو ابل، دور کردن و راندن شتران را، پژمردن تره. (تاج المصادر بیهقی). ذأو بقل، پژمرده شدن تره. (منتهی الارب) ، ذأو مراءه، آرمیدن با وی
ذَأی. راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دور کردن. ذأوِ اِبِل، دور کردن و راندن شتران را، پژمردن تره. (تاج المصادر بیهقی). ذأوِ بقل، پژمرده شدن تَره. (منتهی الارب) ، ذأو مراءه، آرمیدن با وی