جدول جو
جدول جو

معنی فالامس - جستجوی لغت در جدول جو

فالامس
فاسی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به فاسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلامک
تصویر فلامک
(دخترانه)
نوعی الماس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الماس
تصویر الماس
(دخترانه و پسرانه)
نام سنگی قیمتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الماس
تصویر الماس
سنگی بی رنگ، گران بها، تشکیل شده از کربن خالص، با ضریب شکنندگی بالا و توان پراکندگی زیاد. سخت ترین جسم شناخته شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلامک
تصویر فلامک
نوعی الماس ارزان و سرخ رنگ با تراش یک سطحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالانس
تصویر بالانس
نگه داشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل خود، بررسی تعادل توزیع وزن چرخ خودرو به کمک دستگاه های مخصوص و تنظیم آن به کمک وزنه های سربی، دستگاهی که به این منظور مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تعداد الکترون های یک اتم یا بنیان که می توانند در واکنش های شیمیایی شرکت کنند، ظرفیت
فرهنگ فارسی عمید
فاخته است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(وَشْ شَ)
سورۀ نود و یکم از قرآن مجید، مکیه و آن 15 آیه است و بدین آیت آغاز می شود: والشمس و ضحیها
لغت نامه دهخدا
قثاء. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لِ غِ)
به یونانی مرغی است که آن را لک لک میگویند. استخوان او را با خود داشتن عشق را زایل میکند و بیضۀ او خضاب موی باشد. و فالرغوس هم به نظر آمده است که بعد از غین، واو باشد. (برهان). لک لک. لقلق است که بتلارج نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بیرونی نویسد وی از جملۀ اصحاب تعالیم است و او ادواری را استخراج کرد که به ادوار فاللیس موسوم است، و نخستین دور آن در سال 418 بخت نصر بود، و هر دور آن 76 سال شمسی است، (از آثار الباقیه چ ساخاو ص 27)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
کتابی است که در آن آداب فال گرفتن و دعاها و دستورهای مربوط به آن مندرج باشد
لغت نامه دهخدا
به یونانی، ملبوس، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از استحکامات اسپانیا در کاتالونی بر ساحل بحرالروم. دارای 2500 تن سکنه. و این نقطه بندر تجارتی کوچکی است و مؤسسات دریائی دارد
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یا پلو گنگباری مجمعالجزائری از میکرونزی در مغرب کارولین دارای 4600 تن سکنه این گنگبار پیش از این تحت حمایت ژاپن بود
لغت نامه دهخدا
تراز، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پادشاه اب یکی از سران یونان در محاصرۀ شهر ترواده که در افسانه ها اختراع بازی شطرنج و دیسک (گرده) و کعبتین و غیره را بدو نسبت کنند
لغت نامه دهخدا
جزر بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
صورتی از نام پالاموس از شهرهای دریایی کتلونیه از نواحی اندلس. بندرگاه مهمی دارد. و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 199 و 185 شود، علیا. فوق. مقابل سفلی: بهقباد بالایین و میانه و زیرین از اعمال عراق (است) . (فارسنامۀ ابن بلخی چ اروپا ص 84). کربال بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند و بر آن نواحی ساخته. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 128). و جملۀ نواحی کربال بالایین آب از این رود می یابد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 152)، برترین:
نیستی چون هست بالایین طبق
برهمه بردند درویشان سبق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
بلوکی در ایالت ژیروند در حومه بردو دارای 1650 تن سکنه است، محصول آن شراب و شکلات است
لغت نامه دهخدا
شهری در جزایر قناری کبیر بر ساحل دارای 70000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلامس
تصویر دلامس
تاریکی ژرف، سختی پتیاره (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
بخت نامه کتاب یا رساله ای که در آن آداب فال گرفتن و ادعیه و دستورهای مربوط نوشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاس
تصویر پالاس
فرانسوی کاخ
فرهنگ لغت هوشیار
بی چیزی ورشکستگی ناداری بی چیز شدن نادار گشتن، بی چیزی ناداری تنگدستی، ور شکستگی. گدا و بینوا شدن، ورشکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی گرانبها را گویند که عبارت است از کربن خالص متبلور در هندوستان و برزیل و برخی کشورهای دیگر که به شکل کریستال در دکانها به رنگهای مختلف دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامه
تصویر الامه
سرزنش کردن، در خور سرزنش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تراز، ترازو، ترازباری زبانزد ورزشی، تراز باری زبانزد ساختمانی نگاهداشتن بدن در حالات مختلف در روی دست با حفظ تعادل، تعادل و توازن بین عناصر و عوامل یک اثر هنری، موازنه دارایی و بدهی تعادل میان وام و اعتبار. سنجیدن عملیات خرید و فروش ظرف یکسال، بیلان عملیات تجاری
فرهنگ لغت هوشیار
((نْ ژْ))
هر یک از افراد چماق دار سازمان یافته در گروه های فشار. مأخوذ از نام حزب فالانژ در اسپانیا که مانندفاشیست ها بر قدرت حاکمیت تکیه دادند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فالنامه
تصویر فالنامه
((مِ))
کتابی که در آن دستورات و آداب فال گرفتن نوشته شده است، فالوده (د)، پالوده
با شاه فالنامه نخوردن: کنایه از خود را بالاتر از دیگران دانستن و به آن ها اعتنایی نکردن
فرهنگ فارسی معین
هر یک از دو توده خاکستری که در طرفین بطن سوم مغز قرار دارد و بخشی از دیواره جانبی حفره بطن سوم را تشکیل می دهد، نهنج (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالانس
تصویر بالانس
تعادل، دستگاهی برای اندازه گیری جرم یا وزن، ترازو (واژه فرهنگستان)، حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش دهنده ها و فرآورده های واکنش از قوانین پایستگی جرم و بار پیروی کنند، موازنه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تعادل، توازن، موازنه، هم سنگی
متضاد: بی تعادلی، عدم تعادل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شلخته، دست و پا چلفتی
فرهنگ گویش مازندرانی