جدول جو
جدول جو

معنی فافان - جستجوی لغت در جدول جو

فافان
جایی است بر ساحل دجله زیر میافارقین، وادی الرزم در این مکان است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاران
تصویر فاران
(پسرانه)
موضع مغازه ها، نام دشتی که بنی اسرائیل در آن جا گردش می کردند (معرب از عبری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فافا
تصویر فافا
نیکو، بدیع، زیبا، خوب، برای مثال تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامۀ فافا (بلجوهر - لغتنامه - فافا)
فرهنگ فارسی عمید
لافنده، در حال لافیدن
لغت نامه دهخدا
بدیع، و اصل آن واه واه یعنی وه وه بوده (!) بمعنی خوب خوب، و واو و فاء به یکدیگر تبدیل جسته اند، (آنندراج)، چیزی بدیع و نیکو، (اوبهی)، هر چیز نیکو و غریب، (برهان) :
تو همی گوی شعر تا فردا
بخشدت خواجه جامۀ فافا،
بلجوهر (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ فا)
هنگام. وقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افّان. رجوع به این کلمه شود، تاسه و دمه برافتادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِفْ فا)
زمان. هنگام. اوان. (آنندراج). هنگام. وقت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اف ّ. افّان. تئفّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: ’کان ذلک علی افه و افانه’، یعنی وقت و هنگامش بود و یقال: ’اخده بافانه’، یعنی گرفت آن را در وقت آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
در حال کافتن، رجوع به کافتن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان که در 30 هزارگزی جنوب کوهپایه و 30 هزارگزی جنوب راه شوسۀ اصفهان به یزد واقع است، جلگه ای معتدل و دارای 300 تن سکنه است، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت، صنعت دستی زنان کرباس بافی و پنبه ریسی است، راه مالرودارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)، فارفاآن نیزآمده است، رجوع به نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 48 شود
لغت نامه دهخدا
موضع مغاره ها، بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان، از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است، از جنوب دبّهالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است، فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است، ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند، هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید، به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم، (از قاموس کتاب مقدس)
کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به جبل فاران شود
یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است، و گویند نام یکی از کوههای مکه است، (از معجم البلدان)
فاران و طور، دو کوره از کوره های مصر جنوبی است، (از معجم البلدان)
قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حافْ فا)
دو رگ است سبز در زیر زبان، الحاف ّ یکی. (مهذب الاسماء). دو رگ سبز که زیر زبانند
لغت نامه دهخدا
تصویری از افان
تصویر افان
زمان هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فافا
تصویر فافا
کژ زبان تلنده چیز بدیع و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذافان
تصویر ذافان
مرگ، زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فافا
تصویر فافا
هر چیز خوب و بدیع و زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
Translucently, Transparently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
de manière translucide, de manière transparente
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
अर्धपारदर्शी रूप से , पारदर्शी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
kwa uwazi hafifu, kwa uwazi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
yarı saydam bir şekilde, şeffaf bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
半透明に , 透明に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
בצורה שקופה למחצה , בצורה שקופה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
반투명하게 , 투명하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
secara tembus cahaya, secara transparan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
อย่างโปร่งแสง , อย่างโปร่งใส
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
durchscheinend, transparent
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
doorschijnend, transparant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
translúcidamente, transparentemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
traslucidamente, trasparentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
translúcida, transparentemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
半透明地 , 透明地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
półprzezroczyście, przejrzyście
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
напівпрозоро , прозоро
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
полупрозрачно , прозрачно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شفافانه
تصویر شفافانه
আধাপারদর্শীভাবে , স্বচ্ছভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی